قمری مطابق با ۱۸۰۰ میلادی از جانب شرکت هندوستان بسفارت بدربار ایران آمده است و درین موقع تازه چهار سال از کشته شدن آقامحمدخان گذشته بود و بهمینجهت اطلاعاتی که وی بدست آورده است میبایست کاملا درست باشد. سرجان ملکم مینویسد آقامحمدخان لاغر و باریک اندام بود و از دور جوانی چهارده پانزده ساله بنظر می آمد. چهره چین خورده داشت و بیمو و مانند چهره پیرزنان بود و چون بیشتر در خشم بود سیمای خوشآیند نداشت. بهمین جهة اگر کسی بروی او مینگریست وی در خشم میشد و بدینگونه کسی جرأت نداشت بر چهرهٔ او بنگرد. می نویسند که وی اغلب گرفتار حمله صرعی بوده است و گاهی در سفرها این حالت روی میداده و هر وقت که مبتلا می شد تا دو ساعت بی هوش و در حال تشنج بوده است. روزی در شکار اسب وی در باطلاقی فرو رفته و در آن حال گرفتار همان حملهٔ صرعی شده بود. سربازی که با وی بود برنچ بسیار او و اسبش را از باطلاق بیرون کشید و درکنار او ایستاد تا بهوش آید. چون چشم باز کرد و وی را دید ازو بسیار ممنون شد و باو انعامی وعده کرد، اما مدتها گذشت و به وعدهٔ خود وفا نکرد و آن سرباز که جرأت نمیکرده است مطالبه کند هر زمان که با او روبرو میشد بر چهرهٔ او مینگریست شاید بدینوسیله وعده او را به یادش آورد. روزی که باز بر چهرهٔ او مینگریست در خشم شد و فرمان داد چشمان او را بیرون آوردند.
درین تردید نیست که آقامحمدخان در پنج یا شش سالگی پس از شکست خوردن پدرش بدست لشکریان عادلشاه برادرزادهٔ نادرشاه اسیر شده و در همان زمان او را مقطوعالنسل کردهاند و ناچار نمو و رشد طبیعی او کامل نبوده و بهمین جهتست که بسیار لاغر و نحیف بود و نیز بهمین سبب گرفتار صرع بود. این نکته در تارپخ ثابت شده که بسیاری از دلاوران در میدانهای جنگ حال طبیعی نداشتهاند و بیشترشان گرفتار حملهٔ صرعی میشده و در آن حال کارهای شگفت میکردهاند و حتی این نکته را درباره ناپلئون اول سردار بسیار معروف فرانسوی هم نوشتهاند.
سیرت آقا محمد خان
در میان تاریخنویسان که دربارهٔ وی بحث کردهاند باز سر جان ملکم بیش از دیگران اوصاف وی را شرح داده است. مینویسد که بالاترین شهوت وی ریاست بود و پس از آن امساک در خرج و سپس انتقام و کینه جویی، اما بیشتر امساک و انتقام را در مقام جاه طلبی از یاد می برد و برای استرضای ریاست دوستی خویش از هیچ چیز دریغ نداشت.
حقیقت دیگری که دربارهٔ وی منکر نمی توان شد اینست که اگر می توانست بفریب و خدعه کاری از پیش ببرد بزور متوسل نمیشد. پیران ما دهان بدهان این نکته را