صبحگاهی بآن شهر رسید و مهدی خان چون خبر شد کار از کار گذشته بود. راه گریز پیش گرفت و مدتی در خرابهای شهر پنهان بود و سرانجام کسان حسینقلی خان او را یافتند و در زندان انداختند و حسینقلی خان همه مخالفان خود را برانداخت و مازندران را گرفت و همهٔ دژهایی را که در استراباد در دست مخالفانش بود ویران کرد.
کریم خان چند بار لشکر بدفع او فرستاد و از عهدهاش برنیامد. سرانجام اللهوردی خان جاجرمی که از قدیم با او همدست بود وی را بجاجرم خواند و حسینقلی خان بدانجا رفت و چون آنجا رسید نصرالله میرزا پسر شاهرخ افشار هم بجاجرم رفت که در آنجا با حسینقلی خان همدست شود، اما حسینقلی خان بدین کار تن در نداد و نصرالله میرزا از پیش او رفت.
همینکه حسینقلی خان از جاجرم بیرون رفت ترکمانان کوکلان با دو هزار سوار بجاجرم تاختند و در بیرون شهر سنگر بستند و جنگ درگرفت. اللهوردیخان کسی را نزد حسینقلی خان فرستاد و باو این واقعه را خبر داد و حسینقلی خان با دویست تن بجاجرم برگشت و ترکمانان پشیمان شدند و با او صلخ کردند و برگشتند.
از سوی دیگر رؤسای یوخاریباش که پیشرفت کار حسینقلیخان را دیدند بیمناک شدند و چون دیدند ازکریم خان هم کاری در دفع او ساخته نیست چند تن از ترکمانان یموت را که در سپاه حسینقلی خان بودند بمال فریفتند و ایشان هم نیم شبی خود را بپشت سراپرده اش رساندند و در خواب او را با گلولهٔ تفنگ کشتتد و کشندگان او را کسی نشناخت و پیکرش را در شهر استراباد بخاک سپردند.
چون خبر کشته شدن حسینقلی خان بکریم خان زند رسید زکی خان زند را مأمور حکمرانی مازندران کرد. از حسینقلی خان دو پسر ماند یکی همان فتحعلیخان معروف بباباخان که فتحعلیشاه باشد و در ۱۱۸۵ ولادت یافته است و دیگری که مانند پدر حسینقلی خان نام داشته و چون نام پدرش را بدو گذاشتهاند پیداست که پس از کشته شدن او در ۱۱۹۱ بجهان آمده است. هنگامیکه حسینقلی خان حکمران دامغان شد زنی از طایفهٔ عضدالدین لو قاجار گرفته که بعد ها در زمان سلطنت فتحعلیشاه بمهدعلیا معروف شده است و از آن پس در دربار قاجار همیشه مادر پادشاه را مهد علیا میگفتند. این زن نخست در ۱۱۸۵ فتحعلی شاه را زاد و چون حسینقلی خان را کشتند باردار بود و در صحرای ترکمان پسر دیگری زاد که همان حسینقلی خان دوم باشد.
پس از کشته شدن حسینقلی خان کریم خان زند بمرتضی قلی خان برادر وی فرمان داد که زن و فرزندان حسینقلی خان را از میان ترکمانان بازگرداند و او این کار را کرد. چون آقا محمدخان پس از مرگ کریم خان از شیراز بمازندران رفت زن برادر خود را بعقد خود درآورد و با دو برادرزادهاش بخانه خود برد و تا زنده بود با او بودند.