برگه:TarikheMoaserV1.pdf/۴۸

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۳۶

قاجار یوخاری باش هم که از سوی محمد حسنخان حکمرانی اصفهان را یافته بود از پی این خبر بیدرنگ بمازندران رفت که آنجا را بگیرد و نگذارد محمد حسنخان بر آن سرزمین دست یابد. صفر علیخان قوانلو بدین مطلب پی برد و محمد خان قوانلو عمزاده محمد حسن خان را که از جانب وی حکمرانی مازندران را داشت بوسیله سفیری خبر کرد که مانع از دستبرد حسینخان شود.

محمد حسنخان هم که از شیراز به اصفهان رسید در باغ قوشخانه که از ساختمانهای صفویه بود فرود آمد و چون از رفتار حسینخان دولو خبر شد دیگر از جنگ با کریمخان چشم پوشید و شتابان به مازندران رفت. از سوی دیگر چون مکتوب صفر علیخان بمحمدخان قوانلو رسید ترسید افغانهایی که محمد حسنخان از آذربایجان به مازندران برده است پس از ورود حسین خان با او بسازند و پیش از آنکه خبر بایشان برسد هشتادتن از سرانشان را ببهانه مهمانی بخانهٔ خود خواند و همه را در غل و زنجیر کشید و بزندان فرستاد. افغانها چون خبر شدند جمع شدند و سنگر بستند و محمد خان هم یوسف خان هوتکی را که از سران مازندران بود با پنجاه تن دیگر از سرکردگان بدفع افغانها فرستاد و او هم افغانها را شکست داد و برخی را کشت و برخی را اسیر کرد.

حسین خان که با افغانها همدست شده و بایشان امیدوار بود چون بفیروزکوه رسید و از حالشان خبر شد از راه هزارجریب و فولاد محله باستراباد رفت و از رفتن بمازندران منصرف شد و محمد خان پس از دفع افغانها شش هزار سوار آماده کرد و منتظر آمدن محمد حسنخان بود و چون او بعلی‌آباد رسید محمدخان بپیشباز او رفت و با هم بساری رسیدند و چون چند روز آنجا ماندند لشکری فراهم کردند و محمد حسنخان آهنگ استراباد کرد و چون حسینخان دولو میدانست که از عهده برنمی‌آید خویشاوندان و برادران خود را برداشت و بدامغان گریخت و با ابراهیم خان بغایری که در دامغان بود همدست شد. محمد حسن خان چون به استراباد رسید او را دنبال کرد و در بیرون شهر دامغان اردو زد و حسین خان را در شهر محاصره کرد.

درین میان خبر رسید که شیخعلی خان زند با سپاهی بفیروزکوه رسیده است. محمد حسنخان ترسید که وی بمازندران برود و محمدخان از عهده جنگ با او برنیاید. ناچار دامغان را رها کرد و شتابان بساری رفت. در راه لشکریان او بکلی خسته شدند و اندک اندک ازو روبرمی‌گرداندند و می‌رفتند و چون بساری رسید ترکمانانی هم که با او بودند ازو برگشتند و شهر را غارت کردند و بسرزمین خود رفتند.

باز محمد حسنخان ناچار شد با گروهی از اشاقه باش و غلامان خود باستراباد رود و شیخعلی خان بی‌مانع وارد ساری شد و حسین خان دولو هم از دامغان باو پیوست. محمد