سرکردهٔ قاجار درین نواحی حکم سرکشی بسیاری از روسای طوایف مسلح و چادرنشین ایران را داشته است که کراراً در حوادث تاریخی برپا خاسته و نسبت بحکومت مرکزی نافرمانی کرده و سرانجام ازمیان رفتهاند.
این تعبیر خاص ظاهراً از تاریخ نویسان دورهٔ قاجار است و پیش ازیشان کسی سلطتتی برای این سه تن قایل نشده است. بهترین دلیلی که درین زمینه دارم اینست که بر سر خاکشان هم چیزی ننوشتهاند که دلالت کند ایشان را پادشاه میدانستهاند. ازآنجمله فتحعلی خان در محل معروف به «خواجه ربیع» در بیرون شهر مشهد مدفونست و در زیر گنبد بقعه که نزدیک مدخل او را بخاک سپردهاند سنگی بر سر خاکش گذاشتهاند که کتییهٔ منطومی دارد و آن کتیبه را من خود در سفر سال ۱۳۲۷ خواندهام و برای اینکه ثابت شود در همان زمانی که او را بخاک میسپردهاند حتی نزدیکان هم که کتیهای بر سر قرش گذاشتهاند مدعی مقام سلطتتی برای او نبودهاند و این اشعارکه بر سنگ مزار اوست مطلقاً چنین مطلبی را نمی رساند آن اشعار را عیناً هم چنانکه بر سنگ کندهاند نقل میکنم:
جهان عز و شان فتحعلی خان آن فلک قدری
که داداز وی شرف قاجار را حق در جهانبانی
در دریای تمکین، آن بلند اقبال فرزانه
که بودی در خورش خاقان، اگر میکرد دربانی
زمین گشتی بخود نازان، فلک در موکبش تازان
نمودی در صف هیجا چو اغاز سرافشانی
عدو گر حملهاش دیدی ز جان نومید گردیدی
سها گردد نهان، طالع چو شد خورشید نورانی
برای دفع یاجوج ستم سدی شدی محکم
بعالم تیغ او دان سد و او اسکندر ثانی
ز عالم رفت ناگه، در غم او خلق را دایم
فرو ریزد ز جزع دیدها یاقوت رمانی
شهادت یافت چون آن نوجوان و کردگار آخر
بهشت جاودان دادش بدل زین دار ظلمانی
سوال سال تاریخش چو کردم از خرد، گفتا:
«مقام سایهٔ طوبی پناهش لطف یزدانی»
مصرع آخر این قطعه که شاعر خواسته است بحساب جمل و ابجد تاریخ مرگ فتحعلی