جعفرقلیخان چون برستمآباد رسید مرتضی قلی خان تاب نیاورد و بانزلی گریخت و در آنجا ماند. دو برادر در کنار دریای خزر بیکدیگر رسیدند و مرتضی قلی خان بکشتی نشست و بسار و پشته و سالیان رفت و جعفر قلی خان وارد رشت شد و گیلانرا گرفت و سپس بازگشت و دوباره امیرسلیمان خان بحکمرانی گیلان مأمور شد.
پس از آن در حوادث سال ۱۲۰۴ مینویسد: مرتضیقلیخان و برادر مادریش که پیداست مقصود مصطفی قلیخانست هم چنان در بادکوبه و طالش و شروان نیرویی بهم زدند و بار دیگر آهنگ گیلان کردند. میرزا بابا نایبالحکومهٔ گیلان بآقا محمد خان خبر داد. وی حاجی رضا خان دوالو قاجار را که خالوی او بود با عباس خان قاجار و محمد خان دوالو و عبدالله خان اصانلو از سرکردگان خمسه و میرزا محمد خان لاریجانی را بجنگ مرتضی قلی خان فرستاد و بایشان دستور داد بکوشند شاید بتوانند باندرز و پند او را ازین کار بازدارند. اما سرانجام جنگ درگرفت و پلنگ نام طالش شبی بلشکرگاه فرستادگان آقامحمدخان شبیخون زد و همهٔ سرکردگان را گرفت و گروهی ازیشانرا کشت. پس از چندی مرتضی قلی خان برخی از آنها را آزاد کرد و محمد خان و محمد زمانخانرا از میان ایشان نگاه داشت و آزار میداد. میرزابابا نایبالحکومهٔ رشت بآقا محمد خان خبر فرستاد و وی مصطفی خان دوالو قاجار را بآنجا فرستاد. بار دیگر مرتضیقلی خان از شنیدن این خبر سراسیمه شد و با مصطفی خان طالش با زورقی ببادکوبه رفت و پس از چندی از آنجا بروسیه رهسپار شد.
پیداست که هدایت باز درینجا اشتباهی کرده و چنان مینماید که مصطفیقلیخان برادر تنی مرتضیقلیخان با او از ایران نرفته است زیرا پس ازین خواهد آمد که آقا محمد خان او را کور کرده است، مگر آنکه با برادر رفته باشد و درین سفر با او بایران برگشته و دستگیر شده باشد و او را کور کرده باشند و این هم بنظر بعید میآید.
سپس هدایت در شرح جنگ دوم آقا محمد خان در گرجستان باز اشارهای دربارهٔ مرتضی قلی خان دارد و میگوید: «در سال یکهزار و دویست و ده هجری چون پادشاه ایران یعنی حضرت شهریار گیتیستان کامگار آقا محمد شاه قاجار بتفلیس رفته و قتل عام کرده و همانا بعضی از تجار روسیه را بقتل آورد سپاهی بدستاندازی ایران و مداخلت در بیشهٔ شیران فرستاد چه که مرتضیقلیخان قاجار برادر والاگهر شهریار ایران که بروس رفته بود جوانی متناسبالاعضا و صبیحالوجه بود، طالب پادشاهی ایران و محرک او میشد (!) و در آن حضرت کمال تعزز و تقرب داشت».
محمد حسن صنیعالدوله (اعتمادالسلطنه) در منتظم ناصری [۱] در حوادث سال
- ↑ ج ۳ ص ۳۳-۳۵