که چندان در برابر گلوله مقاومت نداشت و گاهی میترکید. سواران ترکمان ایران هنوز تیر و کمان داشتند و شمشیرهایشان مخصوصاً خوب بود. افراد سوار نظام در جنگ نظام نمیگرفتند و هرطور پیش میآمد میایستادند. در موقع حمله چهارنعل میرفتند و در فرار از پشت سر تیر مینداختند. هزینهٔ نعل بندی بعهده سوار بود.
توپها را با گاو میبردند وکارخانهای توپریزی و گلوله ریزی در اصفهان و شیراز و تبریز و مشهد دایر کرده بودند. توپهای ایران اندازههای مختلف داشت و بیشتر آنها را در ایروان و رشت نگاه میداشتند تا در موقع لزوم بمیدان جنگ ببرند. در طهران نزدیک سی اراده توپ داشتند که از کار افتاده بود. در مشهد و برخی نواحی ساحل خلیج فارس هم چند اراده توپ بود و با هر توپی بیش از بیست تا سی گلوله نبود و هر توپ را بیک گاو میبستند. گلوله های توپ که در ایران بیشتر معمول بود گلولهایی بود که پس از عقب نشینی روسها ازیشان گرفته بودند. در مازندران هم کارخانه گلولهریزی مخصوصی بود اما گلولهایی که در آنجا میریختند باندازهای بد بود و شن و مواد خارجی داشت که دهانه توپ را از هم میشکافت و بیشتر در موقع بیرونآمدن میترکید و بهدف نمیرسد.
در سپاه ایران مقداری زنبورک هم بود که بر شتر بار میکردند و روی کوهان جلو شتر میگذاشتند و زنبورکچی پشت آن مینشست و با یک دست مهار شتر را میگرفت و بتاخت سوی دشمن حمله میکرد و با دست دیگر زنبورک را آتش میداد. در موقع لزوم باشارهٔ او شتر که برای همین کار تربیتش کرده بودند زانو میزد و همینکه زنبورک را خالی میکردند دوباره برمیخاست و بجلو یا عقب میرفت. تیر زنبورک مانند تیر تفنگ بود و بیشتر از آن برد نداشت و بمحض اینکه شتر زخم برمیداشت دیگر آن زنبورک بیفایده میشد. زنبورکچی برای آتش دادن زنبورک خود فتیلهای داشت که در طرف راست خود آویخته بود و در طرف چپ شتر دوکیسه جای فشنگ و باروت بود. باروتی که در ایران میساختند نیز بسیار بد و پر از مواد خارجی بود و سیاه بود و دود بسیار میکرد.
لشکریان ایران لباس متحدالشکل مخصوصی نداشتند. علوفه سپاه تنها کاه بود و هنگامیکه در بیابان علف مییافتند باسبان علف تازه میدادند. بهمین جهة در فصلی که علف روی زمین نبود لشکریان را مرخص میکردند و بدینگونه هرسال در دو ماه اول بهار سربازان را احضار میکردند و پس از چهار ماه در ماه اول پاییز مرخص میکردند. هرسال در موقع احضار و در موقع مرخصی لشکریان را سان میدیدند و پادشاه یا سپهسالار در زیر چادری میایستاد و لشکریان در طرف چپ آن چادر صف میکشیدند و افراد را باسم حاضرو غایب میکردند. بدینگونه که یکی از افسران نام هریک از افراد خود را میخواند و افسر