برگه:TarikheMoaserV1.pdf/۲۱۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۱۸۰

آن زمان همه او را اشپختر و اشپخدر نامیده‌اند. ژنرال تسیتسیانوف با لشکری انبوه وارد ناحیهٔ باکو شده و در دریای خزر نیز ناوگانی ازو پشتیبانی می‌کرده است و قسمت عمده آن ناحیه را بهمین وسیله تصرف کرده بود. در ماه ذی‌الحجهٔ آن سال که زمستان بسیار سختی بود هنگامی که بشهر باکو نزدیک میشد در میان برف و باران بسیار سخت عدهٔ بسیار از چهارپایانی که توپخانهٔ او را می‌بردند در راه تلف شدند و چون راهها بسته بود و خوراک کم شده بود لشکریانش در مضیقه بودند و وضع بسیار بدی پیش آمد. ژنرال تسیتسیانوف سخت نگران بود چه بکند. درین موقع مصطفی قلی خان شروانی که از جانب ایران حکمرانی باکو را داشت و حسینقلی خان قاجار که از تبریز با لشکریانی بیاری او آمده بود و ایشان هم گرفتار همان دشواریها و سرما شده بودند قرار گذاشتند در بیرون شهر ملاقات کنند و قراری در متارکهٔ جنگ بگذارند. حسینقلی خان نقشهٔ خاینانه‌ای کشید و چون قرار گذاشته بودند که تنها و با دوسه تن از همراهان خود بروند وی ابراهیم خان عم زادهٔ خود را همراه برداشت و چون از شهر بیرون آمدند و بژنرال تسیتسیانوف رسید و بنای گفتگو را گذاشتند ژنرال روسی با اطمینان تمام گرم گفتگو بود و متوجه خطری نبود و همینکه حسینقلی خان اشاره کرد ابراهیم خان با تفنگی که در دست داشت تیری از پشت سر باو زد و گلوله از سینه‌اش بیرون رفت و بروی درافتاد و سر او را فوراً بریدند و با کمال عجله بطهران بدربار فتحعلی شاه فرستادند و با کمال شتاب بطهران آوردند و فتحعلی شاه در موقع ورود آن سر بریده بسلام نشست و شهر طهران را چراغان کردند و چون بمنتهای شتاب آنرا بطهران آوردند از آن روز در زبان فارسی مثل شدکه «مگر سر اشپختر می آوری؟».

پیداست که این نامه را عباس میرزا پس ازین واقعه در آغاز سال ۱۲۲۰ قمری بناپلئون نوشته است نیز پیداست اشاره‌ای که درین نامه بشکست روسها در برابر ناپلئون هست مقصود جنگ معروف اوسترلیتز[۱] است.

بجز نامه‌ای که پیش ازین انتشار یافت عباس میرزا نامهای دیگر بناپلئون نوشته و نسخهٔ اصل سه نامهٔ دیگر او در بایگانی دولت فرانسه در پاریس هست، یکی از آنها بدینگونه است:

«داور دانا زورمند توانا پادشاهیست که بقدرت بالغهٔ ازل هست از نیست آفریده و بقوت کاملهٔ لم یزل بسیط افلاک بر گرد کرهٔ خاک کشیده، بهر کیشی پیغمبری درست‌اندیش فرستاده و بهر ملکی ملکی را تاج و افسر داده، بر همگان قادر و فایق، بر همه سابق و از همه لاحق، حمدش واجب بر همه کس، شکرش لازم در هر نفس، مقصود از کعبو کلیسیا


  1. Austerlitz