برگه:TarikheMoaserV1.pdf/۲۰۱

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۱۷۱

مسلک باطن و ظاهر و مخبر ربط قدیم و جدید و مظهر شقی و سعیدند، علیهم‌الصلوات جمعیاً مالف الانداد و خالف الاضداد و بعد هدایای دعایی که از بسیط خاک بحمل مطایای افلاک بمنزل استجابت و موقف اجابت شتابد و اذکار ثنایی که در ادوار انجمن سروش موقع تذکار و مورد قبول یابد نثار پیشگاه حضور پادشاه فلک دستگاه انجم سپاه خورشید سایهٔ جمشید پایهٔ دوست نواز دشمن‌گداز عدل اندوز ظلم سوز قائمه سیف دلیری پنجهٔ ساعد ملک‌گیری نظام‌بخش ممالک امن‌ساز مسالک خوف‌پرداز مهالک سلطان معظم برادر مکرم ایمپراطور اعظم که تا در دیر مسدس جهان راهبان فلک هر شام طیلسان‌ساز ظلام و زناریند مجره و صلیب‌آویز جوزا و ناقوس نواز ثریاست معابد تخت و گاه و صوامع بخت و جاهش در اذکار زیور خلافت از نغمات داودی پرآواز و مرغان خوش الحان اقبالش در اوج هوای آمال با انفاس عیسوی دمساز باد ساخته مکشوف رای ملک‌آرا که گنجور عقود موالفت و دستور قواعد مصادقت و ترجمان سرایر دوستی و مفسر آیات یک جهتیست می‌داریم[۱]…»

پیداست که این پایان نامه شباهت بسیار با قسمت مربوط نامهٔ اولی که در صحیفه ۱۶۷ آورده‌ام دارد و چون نویسندهٔ هردو نامه یکی است البته مجاز بوده است عباراتی را که خود پیش ازین نوشته است بار دیگر مکرر کند. پس ازین باز نامهٔ دیگریست[۲] که تنها قسمتی از آغاز آن را ضبط کرده‌اند بدین‌گونه:

بیکی از سلاطین فرنگ نوشته: طراز آغاز هر نامه نام بی‌نشانیست جل شانه که او را نه آغازست و نه انجام و همه را هم آغازست و هم انجام. خداوندی که ترشح سحاب قدرتش در چمن دلهای بیگانه خضرای یک جهتی برویاند و جنش نسیم مشیتش در گلبن جانهای فرزانه گلهای رنگارنگ یک رنگی بشکفاند، شمیم این کاخ دولت را معطر دارد و نسیم آن غباری بر شاخ شوکت نگذارد و پس از ستایش آفرینندهٔ جهان بینندهٔ آشکار و نهان و تحیت و سلام بی‌کران بروان انبیا و راهبران و رهروان و پیروان ایشان باد…»

پس از آن باز آغاز نامه دیگریست[۳] بدین‌گونه:

«ایضاً کذلک: لالی بی‌قیاس شکر و سپاسی که از مخزن انفاس من تکلم فی‌المهد صبیا و منطق گوهراساس آدم و کنت نبیا در رشتهٔ اذکار سبحوا بکرة و عشیا منتظم آید سزاوار نثار دربار بارخدایی که بناخدایی انباء رسل و انبیا و ابقای کتب و اوصیا کشتی‌نشینان دریای ژرف عبودیت را با شراع شرایع و بادبان ادیان از غرفات کفر و طغیان بساحل ایمان و ایقان رساند و از معبر درایت و ارادت ببارگاه هدایت و سعادت کشاند، تقدس و


  1. پیداست که باز پایان این نامه را حذف کرده‌اند
  2. ص ۹۵
  3. همان ص ۹۵