برگه:TarikheMoaserV1.pdf/۱۹۴

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۱۶۴

آن خجسته برادر چنانکه[۱] مقصود و مراد خاطر‌دوستی اثرست هنوز آشکار و ظاهر نگردیده است. بنابرین عالی جاه رفیع جایگاه فطانت و درایت اکتناه صداقت و راستی انتباه عمدة‌اللاشباء موسی ژوآنین[۲] را که در اوقات توقف درین حدود در خدمات دوستی و یک جهتی این دو دولت مسعود لازمهٔ کوشش و جهده کرده بود از تفاصیل ضمایر و مکنونات خاطر ما آگاهی بهم رسانده روانهٔ خدمت حضرت سپهر بسطت ایمپراطوری نموده بدین نامهٔ دوستی ختامه نیز محرک سلسلهٔ یک جهتی و یگانگی گردیدیم. مشارالیه بعد از شرفیابی دریافت حضور ساطع‌النور آن فرخنده برادر کامگار نظر بکمال اطلاع و استحضاری که دارد تمامی مهام و امور و جمله مقاصد و مطالب نزدیک و دور را چنانکه[۳] باید و شاید حالی و معلوم رای یک جهتی اقتضای آن طراز بخش اورنگ امپراطوری نماید و چنانکه[۴] خاطردوستی ذخایر ما خواهان و مطالب مقتضیات یک‌جهتی و دوستی آن برادر والاگهر می‌باشد از آن جانب نیز آن همایون برادر در مقام اقدام بر شروط و ایفای عهد و یگانگی بوده رسوم معاهدات دو ستا نه را مهمل نگذاشته حال که بمراد هواخواهان عایقی و مانعی برای آن برادر گرامی نیست در اتمام مقصود و معهود اهتمامی داشته باشند. همه‌روزه منتظر وصول نامهای دوستانه از آن برادر یگانه می‌باشم. باقی ایام سلطنت و ایمپراطوری مستدام و بر دوام باد». ژوانن که حامل این نامهٔ فتحعلی‌شاه بناپلئون بوده نخست پس از ژوبر از جانب وی بسفارت بایران آمده و پس از آنکه گاردان مامور طهران شده از اعضای سفارت او بوده است. ازین نامه معلوم میشود که ژوانن یک بار بایران آمده و در بازگشت این نامهٔ فتحعلی شاه را با خود برده است و بار دوم با گاردان بسمت عضویت سفارت او بایران آمده است.

نامهٔ دیگری از فتحعلی شاه بناپلئون که نسخهٔ اصلی آن در بایگانی فرانسه هست باز در منشأت نشاط[۵] قسمتی از آن ضبط شده و آنرا نیز بهمان سیاق سابق نقل میکنم:

«نخستین ذکری که ما یکدلان را سزاوارست سپاس خداوندیست یگانه (خداوند یگانه‌ایست) جل و تعالی شانه (جل شانه) که ما را توقیع یک جهتی (الفت) از دیوان قدرت اوست و شخص یگانگی در ظل وحدت او، همه را کفیل است و (کفیل و) هو نعم الوکیل و از آن پس درود پیام‌آوران و رهبران (راهبران) که از کثرت خویش بر وحدت


  1. دراصل: چنانچه
  2. Jouannin سفیر ناپلئون پس از ژوبر و پیش از گاردان
  3. دراصل: چنانچه
  4. دراصل: چنانچه
  5. ص ۹۰ و ۹۱