برگه:TarikheMoaserV1.pdf/۱۸۴

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۱۵۴

و بپادشاهان نامه می‌نوشته‌اند نخست میرزا عبدالوهاب اصفهانی ملقب بمعتمدالدوله و متخلص بنشاط بوده که از رجال محتشم دربار فتحعلی شاه و یکی از بزرگترین شاعران زمان بود و در ۱۲۴۴ درگذشت و پس ازو میرزا تقی علی‌آبادی پسر میرزا زکی مستوفی‌الممالک مأموراین کار شد که او هم شاعری زبردست بود و در قصیده «صاحب» و در غزل «ملالی» تخلص می‌کرد و نخست منشی‌الممالک لقب داشت لقب صاحبدیوان باو دادند و در ۱۲۵۶ درگذشت. مجموعهٔ نامهایی که این دو نوشته‌اند و بنام منشآت ایشان معروفست در دستست.

نامهایی که از فتحعلی‌شاه خطاب بناپلئون در دستست جز یکی از آنها هیچ یک دیگر تاریخ ندارند و معلوم نیست کدام یک ازین نامها در پاسخ کدام نامهٔ ناپلئون نوشته شده است و رابطه در میان آنها برقرار کردن دشوارست. در منشأت نشاط برخی نامها هست که تنها قسمتی از آغاز مطلب را نقل کرده و دنباله را حذف کرده‌اند و بهمین جهة نمی‌توان دریافت در کدام مورد نوشته شده. نامهٔ دومی که از ناپلئون در دستست تاریخ ۳۰ مارس (سلخ ذی‌الحجه ۱۲۱۹) را دارد و ازین قرار یک ماه و سیزده روز پس از نامهٔ اول نوشته شده و این نامه را بوسیلهٔ رومیو بایران فرستاده است. ازین جا معلوم می‌شود که ناپلئون از بس شتاب داشته است روابط خود را با ایران برقرار کند نخست در ۱۶ فوریه ۱۸۰۵ (۱۷ ذی‌القعدهٔ ۱۲۱۹) نامه‌ای بفتحعلی شاه نوشته و ژوبر را مامور کرده است بایران بیاورد و سپس یک ماه و سیزده روز پس از آن همین ماموریت را برومیو داده و نامهٔ دومی نوشته و باو سپرده است که بر ساند. ترجمه این نامه بدین گونه است[۱]:

پاریس ۳۰ مارس ۱۸۰۵

من باید باور کنم فرشتگانی که پاسبان سعادت دولند خواستارند که من با کوشش‌هایی که تو در تامین نیروی کشور خویش می‌کنی یاوری کنم، زیراکه یک اندیشه در یک زمان در اذهانمان خطور کرده است. ماموریتی که در حامل نامهای ما بوده‌اند در استانبول بهم برخورده‌اند و در ضمن اینکه حکمران تبریز از جانب تو با فرستادهٔ من در حلب رابطهٔ مکاتبه را می‌گشوده است بآن مامور از جانب من فرمان رسیده بود روابطی با وزیران تو در مرزهای عثمانی افتتاح کند.

باید تن بقضای آسمان درداد، زیرا پادشاهان را برای آن قرار داده است که ملل را نیک‌بخت کنند و چون قرن بقرن مردان بزرگ را پدید می‌آورد این قاعده را بریشان هموار می‌کند که با یک دیگر همداستان شوند، تا اینکه موافقت در میان مقاصدشان


  1. کتاب سابق‌الذکر ص ۱۰۳–۱۰۷