سلطنتی قدیم باو داده بودند و قهراً برای پادشاهی در آسیا شنیدن این واقعه واهمهٔ مخصوص فراهم میکرد تا مدتی رومیو مجبور بود در پاسیخ فتحعلیشاه علت این وقایع و جرایم و خطاهای لوی شانزدهم را توضیح دهد و نتیجهٔ انقلاب و عظمت فرانسه را در دورهٔ ناپلئون بگوید، تا ذهن این پادشاه بی خبر را از شایبهای که در آن وارد کرده بودند تهی کند و دل او را برای ناپلئون و اتحاد با او بدست بیاورد.
رومیو نخستین کسی بود که از جانب ناپلئون به فتحعلیشاه پیشنهاد کرد با فرانسه متحد شود و روابط خود را با انگلستان قطع کند و در برابر این کار وعده کرد سپاهی بگرجستان بفرستند و درضمن کمک هایی هم بکند. این پیشنهاد فتحعلیشاه را نرمتر کرد. اما بواسطهٔ همان تردید و دودلی مخصوصی که داشت باز در نظر گرفت ببیند انگلیسیها چه وعده باو میدهند. درین زمان انگلستان هنوز نمایندهٔ دایمی و مخصوص در دربار طهران نداشت و نزدیک ترین مأمور انگلیسی مستر جونز[۱] نام کنسول انگلستان در بغداد بود.
پیش ازین وقایع سرجان ملکم سفیر شرکت هندوستان بایران آمده و وعده هایی داده بود، اما فتحعلیشاه سندی در دست نداشت و جواب صریحی هم باو نداده و همان شک و تردید را در کار او هم نشان داده بود. این بار بوسیله محمد نبی خان قزوینی که پس از کشته شدن حاج خلیل خان اولین سفیر ایران در هند انگلیس بود و نمایندگی ایران را از اکتبر ۱۸۰۰ (رجب ۱۲۲۰) ببعد در آن مستعمرهٔ جدید داشت بجونز کنسول بغداد رجوع کردند و برای رعایت احتیاط که ببینند جواب انگلستان چه خواهد شد چندان اعتنایی برومیو و پیغامهای ناپلئون نمیکردند. اما چندی نگذشت که رومیو چنانکه پیش ازین گفتم بیمقدمه در طهران تلف شد. پیداست که مانع عمده برای سیاست انگلستان حضور رومیو در طهران بود و چون او مرد دیگر دلیلی نداشت در جواب دادن عجله کنند و همین کار را کردند.
سرانجام جونز از بغداد باستانبول رفت که با سفیر انگلستان در آنجا درین زمینه سخن بگوید. درین میان در بهار سال ۱۲۲۱ (۱۸۰۶) محمد نبی خان از هند خبر داد که فرمانفرمای آن سرزمین موضوع را بلندن نوشته است و دو سالست که وزرای انگلستان درین باره گفتگو میکنند و هنوز تصمیم نگرفتهاند.
پیداست که این بهانه جویی و دفعالوقت دولت انگلستان تا چه اندازه مانع بودکه فتحعلی شاه یک طرف را اختیار کند. رومیو در سفر ایران یک منشی هم که اوتره[۲] نام داشت با خود آورده بود و وی را هم مانند رومیو مسموم کرده بودند اما جان دربرده و پس از مرگ ناگهانی رومیو سرگردان در طهران مانده بود و شاید بیم داشت که بینتیجه بفرانسه بازگردد. ناچار فتحعلیشاه باو متوسل شد و وی از راه بغداد بفرانسه