برگه:TarikheJahangoshayeNaderi.pdf/۳۳

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۳۱

قد علم نکرد در بیان سرداری محمد خان ترکمان و ظهور داعیهٔ سلطنت از ملک محمود و محارباتی که فیمابین او و حضرت ظل‌اللّهی روی نموده در آن اوان اذربایجان مقر کوکبهٔ پادشاهی میبود چون اینخبر بسمع اعیان اندولت رسید رقم عزل بر صفحهٔ‌احوال رضاقلیخان کشیده محمدخان ترکمان را بسرداری خراسان منصوب ساختند اما پیش از انکه محمدخان وارد خراسان شود ملک عرصه ملک را خالی دیده اوّلاً تسخیر نیشابور را پیش نهاد ساخته ملک اسحق برادرزادهٔ خود را بر سر نیشابور فرستاد و جماعت بیات ساکن نیشابور چون در عرصهٔ خراسان سوای جناب نادری کسی که امید یاری و توقع مددکاری از و توان داشت نمیدیدند در مقام استعانت در آمده حقیقت حال را بحضرتش اعلام و آنحضرت نیز بنوید توجه موکب والا مژده رسان مدلول وَکَمْ من قریة اهلکناها فجاءها با سنا ییاتا کشته خود را مستعد و سلک جمعیت را از افشاریه و اکراد کلات و دره جزو ابیورد منعقد ساخته متوّکل بخدای یکانه و بعزم امداد ایشان روانه کشتند و اکراد خبوشان نیز بموجب اشاره اقدس بمعکر همایون پیوستند و بعد از ورود به نیشابور ملک اسحق مغلوب و مقهور و جمعی از اتباع او از مرحلهٔ حیات دور کشته خودش در باغی متحصّن شده بعد از وقوع این امر ملامحمد رفیعای کیلانی ساکن ارض اقدس که سرآمد فضلای عصر بود از جانب ملک برای اصلاح ذات البین وارد نیشابور کشته چون شیوهٔ جوانمردی و فتوت اقتضای حمایت طرف عاجز و زبون میکرد مروت کریمانه مقتضی آن شد که ملک اسحق را از تنکنای تحصّن مرخص و روانهٔ ارض اقدس سازند که بمُعامله رسم عاجزنوازی ملک را رهین احسان و سرافرازی ساخته استکشاف رای و ارادهٔ او درین ضمن کرده باشند طایفهٔ وحشی نژاد اکراد بنابر واقعات زمان ماضی اینمعنی را راضی نکشته قصد کرفتن مال و ایذای حال ملک اسحق کردند و ارادهٔ ایشان چون پروانهٔ‌اذن از دیوان رضای خدیو سلیمان شان نداشتند در عقدهٔ امتناع مانده در هنکامی که سرپنجهٔ این اندیشه کریبان خاطر اکراد را در کشاکش و نایرهٔ شرارت انکیز هوای ترکتازی نعل بادپای درونشان را در آتش داشت ملک محمود از حقیقت حال واقف و بسرعت تمام عازم نیشابور کشته در منزل قدمکاه پای اقرار افشرد آنحضرت نیز با افشاریه و اکراد از نیشابور رایت مجادله برافراشت چون ملک