برگه:TarikheJahangoshayeNaderi.pdf/۳۱

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۲۹

بر روی خاطر محمودیان میکشادند چون ملک رزم‌سازی و میدان‌واری آنجناب را میدانست و معلوم او بود که بجنگ میدان صرفهٔ بخواهد بُرد از شهر جدا نکشته پشت بقلعه کرد و فری میکرد و بسیاری از مردم توابع و نواحی خدمت آنحضرت اختیار کرده همان چهار دیوار شهر را ملک مالک کشت در سیاق اینحال رضاقلیجان دارد خبوشان کشته شاهویرودی بیک شیخوانلو با جمعی دیکر که همراه رضاقلیخان بودند شعبده انگیز تزویر کشته برضا قلیخان حالی کردند که هرکاه جناب نادری باین بنحو عرصه را بر ملک تنک سازد و لوای نام و ننک افراز سرداری تو ضایع و نقض در شان و شوکت تو واقع خواهد شد رضاقلیخان بعد از استماع این سخنان کاظم بیک نام خویش خود را بجانب نادری فرستاده پیغام کرد که جنک با ملک مقرون بحزم نیست عنان تهور را کشیده دارد و قدم پیش نکذارد و بعد از وصول او و ابلاغ این پیام آنحضرت نیز دست از جنک بازداشته بانتظار و رود سردار همان قلعهٔ حاجی تراب را مقر کوکب فیروزی بآب ساختند سردار نیز در سر راه اکراد خبوشان راجع کردیده عازم مشهد و مرحله پیمای وادی مقصد کشته ملک بعد از انکه شنید سر رشتهٔ کار و زمام اختیار بدست سردار درآمد چون حالت او و لشکر معلوم ملک بود خود را بمژده ظفر چشم روشنی گفته با خاطر آدمیده از مشهد مقدس بعزم مقابله با تفنکچی و توبخانه از راه سرولایت روانه کشت بدون اندیشه و مخافت طی مسافت کرده وارد جنابد و سردار نیز بنه و آغروق را در قلعهٔ حاجی تراب کذاشته از راه رامنه باتفاق اکراد متوجه ازض فیض بنیاد کشته در باغ خواجه ربیع یکفرسخی مشهد نصب خیام اقامت نموده و درآنشب خبر ورود خود را باهل مشهد اعلام و ایشان را باطاعت خود و کشودن دروازه ترغیب کرد هنکام صُبح اهل مشهد بر مخالفت ملک اتفاق کرده و دروازه را کشوده با اتباع ملک که در میان شهر و بازار بودند درآویخته ایشان را مقید و چند نفر از اعیان را عرق‌ریز شتاب برای ابلاغ نوید فتح الباب نزد سردار فرستادند از امور اتفاقیه انکه ملک بعد از ورود بجنابد مطلع میکردد که سردار از راه دامنه دامن همت برزده عازم ارض فیض انتساب و احمال و اثقال را در قلعهٔ حاجی تراب کذاشته در جنابد مکث نکرده بسمت قلعه مزبور روانه و سردار همان شب که وارد باغ خواجه ربیع میکردد اینخبر وحشت افزای خاطرش کشته