خویشتن را هیچ بنده چون رستم دیگر نیافرید این بگفت و زمین بوسه کرد و برفت(۱) ملک محمود وزیر را گفت: این مرد مرا بتعریض دروغزن خواند، وزیر گفت: بباید کشت، هر چند طلب کردند نیافتند چون بگفت و رنج خویش ضایع کرد و برفت هیچ عطا نایافته تا بغربت فرمان بافت...».
در اینجا حاشیهنویس در جایی که رادهٔ(۱) است رادهٔ(۷) گذاشته و در حاشیهٔ مقابل آن نوشته است: و میگفت:
سخن گفتم درست و زود رفتم | بعالم نیست مردی همچو رستم |
و باز در صفحهٔ ۲۶ نسخهٔ اصل تحت فصل (آتش کرکوی) داستانی از افراسیاب آورده که از کیخسرو بگریخت و به هندوستان شد و از آنجا به سیستان باز آمد بزنهار رستم و او را به بنکوه فرود آوردند و افراسیاب آنجا بقلعه علف و غله گرد آورد و بجادویی کاری کرد که دو فرسنگی از هر سو تاریک شد. کیخسرو خبر او بشنید آنجا آمد و دعا کرد و ایزد تعالی روشنی پدید آورد آنجا که آتشگاهست و تاریکی ناچیزتر شد. کیخسرو و رستم بپای قلعه شدند. و بمنجنیق آتش انداختند و آن انبارها همه آتش گرفت و آن قلعه بسوخت و افراسیاب از آنجا بجادویی بگریخت و دیگر کسان بسوختند و قلعه ویران شد.
باز حاشیه نویس در حاشیه آنجا که راده (۱) گذاشته راده نهاده و مقابلش این شعر را نوشته:
سحر افراسیاب نامدر است | گفت رستم مگر بدو (۱) بیضاست |
و چند جای دیگر را هم از کتاب بدین نمط شعر نوشته و از متن هم لغاتی را که نشناخته تراشیده و چیز دیگر نوشته که واژه ناخوانا در سایر موارد اصل عبارت صحیح از زیر تراش دیده میشود. و چنانکه گفتیم این شعرها و آن اصطلاحات بر خطا در پاورقی ایران چاپ شده و همچنان آقایانی که از انرو مقالاتی نوشتهاند همان طور متن را رعایت نکرده و بخطا رفتهاند! و نیز در همین نسخه طبری که
۱۰