را هم جزء متن میکرده است. در این باب دو شاهد بدست داریم:
یکی در تاریخ سیستان: این کتاب نسخهایست منحصر بفرد که ظاهراً در حدود نیمهٔ قرن هشتم نوشته شده و مرحوم اعتمادالسلطنه از روی این نسخه نسخهٔ دیگر نویسانیده و در پاورقی روزنامهٔ ایران منتشر ساخته است.
اتفاقاً شخصی که تقریباً دویست سال کم و بیش قبل ازین، این نسخهٔ اصل را میخوانده در حواشی آن کتاب اشعاری از خود بمناسبت متن کتاب ساخته و نوشته و در متن رادّه گذاشته است و عین آن شعرهای جفنگ را کاتب روزنامهٔ ایران جزء متن دانسته و داخل متن کرده و در پاورقی روزنامه چاپ شده، و بعدها فضلایی که از پاورقی ایران قسمتهایی نقل کرده و در مجلات و غیره منتشر ساختهاند، عینا بحکم حفظ اصل متن، ناگریز شمر دخیل را ذکر کردهاند، و اگر اتفاقاً نسخهٔ اصل بدست ما نیفتاده بود، بحکم امانت و صیانت متون قدیم ناچار بودیم این چند شعر نامربوط و خارج از سبک را با کمال تحیر جزء اصل کتاب بشماریم و تعجب کنیم که چه شده است در کتابی باین جزالت و استحکام و خوبی که عبارات قرن چهارم هجری از صفحات آن میدرخشد اشعاری که شعرای درجهٔ صدم قرن یازدهم یا دوازدهم هجری گفته باشند دیده میشود! منجمله در صفحهٔ (۶) اصل کتاب مؤلف کتاب تاریخ سیستان در ضمن فضایل سیستان تحت فصلی بنام (حدیث گورنگ) شرحی راجع به مناظرهٔ فردوسی و سلطان محمود نوشته که در سایر منابع دیده نشد و قابل ذکر است. گوید:
«... و حدیث رستم بر این جمله است که بوالقسم شاهنامه بشعر کرد و بر نام سلطان محمود کرد و چندین روز همی بر خواند، محمود گفت که: همهٔ شاهنامه خود هیچ نیست مگر حدیث رستم، واندر سپاه من هزار مرد چون رستم است، بوالقسم گفت: زندگی خداوند دراز باد تا اندر سپاه او چند رستم باشد اما این دانم که خدای تعالی
۹