محکوم بقتل شدند و غالباً اقدام از جانب حکام و قضاة نبود بلکه مردم تقاضا مینمودند. مثلا هر وقت مرضی شایع میشد یا قحطی رو میداد یا زلزله واقع میشد گمان میکردند خداوندان بسبب وجود مسیحیان غضبناک شده و بلا نازل کرده لهذا جمع شده فریاد میکردند که عیسویان را طعمهٔ شیران باید نمود و مسیحیانی که محکوم بقتل میشدند بر وفق رسم آن زمان مجازات میدیدند یعنی اگر از افراد ملت روم بودند سرشان را میبریدند و اجانب را بدار میزدند یا میسوزاندند یا در میدانهای تماشا طعمهٔ سباع مینمودند و گاهی اوقات شکنجه و عذاب هم میکردند.
در گل یعنی فرانسه مجمعی از مسیحیان یافتند و آنها را دستگیر کرده بمحبس بردند و مردم فریاد کرده بآنها سنگ میزدند و دشنام میدادند. حاکم محل ایشان را به محکمه طلبید و حکم کرد هرکدام مسیحی باشند بقتل باید برسند. پس بنای شکنجه و عذاب ایشان را گذاشتند تا اقرار کنند که در مجمعهای خود اطفال را میخورند. زنی که کنیز بود قوت قلب غریبی ظاهر ساخت و با وجود شکنجه و عذاب همواره میگفت من مسیحی هستم در انجمنهای ما کار بدی نمیشود. بعضی را برای اینکه بحرف درآورند داغ میکردند و معذلک حرف نمیزدند. یک روز که بعضی از مسیحیان را بمیدان تماشا آوردند بنا بخواهش