تارکن بروم آمده بعضی اشخاص را اغوا میکنند که دوباره اسباب سلطنت او را فراهم آورند و از جمله کسانیکه با ایشان مساعدت دارند دو پسر خود او میباشند پس حکم بقتل پسران خویش داد و بعد از آن هم باز با تارکن زد و خوردها کرد و او را دفع نمود ولی خود او هم بقتل رسید.
سنهٔ اخراج تارکن از روم و خلع سلسلهٔ او از سلطنت پانصد و ده قبل از میلاد بوده است.
این بود مجملی از روایاتی که رومیها از وقایع قدیم شهر خود نقل میکردند. اما آنچه میتوان مسلم داشت این است که مردم روم مدتها قومی قلیل بوده و علیالدوام با اقوام مجاور خود زدوخورد داشته در میان ایشان هر قبیله مزرعهٔ کوچکی داشت که گندم و بقولات در آن میکاشت. متمولین ایشان گلهٔ گاو و گوسفند هم دارا بودند و آن اوقات بجهت معاملات پول نداشتند و معاملات را بمبادله میگذراندند. بنابراین رومیها مردمی بودند زارع و چوپان اما همه با هم مساوی و در یک درجه نبودند و عمدهٔ اراضی و گلهها بچند قبیلهٔ معدود تعلق داشت. مقصود از قبیله[۱] مجموع اشخاصی بود که از یک پشت بوده و هر قبیله مرکب از خانوادههای چند بود و رئیسی داشت که پاتر[۲] میخواندند (یعنی پدر) و معبدی داشت مخصوص بخود که در مواقع معین اعضاء قبیله آنجا رفته بعبادت و تشریفات اعیاد مذهبی