همینکه محمدعلیمیرزا در تهران مجلس را برانداخت با دستور او در شهرها حکمرانان دست گشادند و انجمنها را بستند، و قانون را از میان برداشتند، بآزادیخواهان آزارها رسانیدند، دوباره چوب و فلک را بکار انداختند، دستگاه خودکامگی درچیدند در هیچ شهری ایستادگی از آزادیخواهان دیده نشد، مگر در رشت که اندک جنگی نیز رفت و ما داستان آنرا در کتاب آبی چنین مییابیم:
«روز ۲۴ ژون آگاهی از کودتای شاه رسید (پس از گذشتن سه روز از تاریخ کودتا) نگهبانان در جلوخانه حکمران گزارده سه توپی هم در چند جا برگماردند. روز ۲۷ دستور داده شد مردم بازارها را بگشایند. ولی کسی گوش نداد. حکمران یک دسته سرباز فرستاد که ناچارشان گردانند و این بود جنگی رخ داد که سه تن کشته گردید و چهارده تن زخمی شدند. روز ۲۹ بازارها باز شده آرامش برپا گردید».
شگفتتر آنکه حکمران گیلان در آن هنگام ظهیرالدوله میبوده که از هواداران مشروطه بشمار میرفت، و این رفتار ازو بیوسیده نمیشد. به نوشته براون یک کشتی جنگی روسی به بندر انزلی آمده بحکمران آگاهی داد که اگر انجمن و آزادیخواهی را برنچیند او خود بکار پرداخته خواهد برچید، و بدینسان ظهیرالدوله را ناچار گردانید.
اسپهان و شیراز که با انگیزش ظلالسلطان آن تلگرافها را میفرستادند و آن نویدها را میدادند، کمترین ایستادگی از خود ننمودند. و همان ظلالسلطان بیش از این نکرد که دست بدامن دولتهای همسایه زده برای جان و داراک خود زینهار خواست.
در شهرهای آذربایجان نیز جز از تبریز همین حال رفت. در همهجا حکمرانان انجمنها را بستند و بآزادیخواهان سخت گرفتند. برتر از همه داستان اردبیل میبود. در آنجا امیر معزز گروسی بدژخوییهایی برخاسته نام زشتی از خود در تاریخ گزاشت[۱].
میرزا محسن پسر میرزا هادی امام که جوانی آزادیخواه میبود دستور داد بینی او را سوراخ کرده ریسمان گذرانیدند و همچون شتر با این مهار در بازارش گردانیدند. سپس او را بچوب بسته چندان زدند که پس از دو روز بدرود زندگی گفت.
ملا اماموردی مشگینی یکی از ملایان غیرتمند و مشروطهخواه آذربایجان میبود در روزهایی که دارالشوری از شهرها یاوری میخواست و در تبریز آن جوش و خروش میرفت. این مرد که بشهر آمده بود نوید داد که بمشگین رود و از سواران قرهداغ بیاوری آورد و آهنگ آنجا کرد. ولی چون آگاهی از بمباران مجلس رسید کسانی، بشیرینکاری در پیش دولتیان، آن مرد غیرتمند را دستگیر کردند و با دستور امیرمعزز باردبیل آوردند، و در اینجا با یک رسوایی که کمتر دیده شود در بازارها گردانیده، سپس در نارینقلعه در پشتبام بدارش زدند. بدینسان دو داستان دلگداز یکی پس از دیگری رخداد.
- ↑ این امیرمعزز پدر سرتیپ بایندر است که در پیشامد شهریور ۱۳۲۰ در جنوب مردانگیها از خود نمود و کشته گردید. در تاریخ نام نیک پسر و نام زشت پدر هر دو خواهد ماند.