همیشه مهربانی نمود و گفتگوهای شیرین بمیان آورد. ما شوند این کار او را ندانستیم. بامدادان که برخاستیم چون تریاک دیگری نبود برادرم آن دو حب دیشبی را که نزد من میبود گرفته خورد. یکربع نگذشته که ناگهان حالش بهم خورد و داد زد مرا بگیرید. ما گردش را گرفته نمیدانستیم چه چاره نماییم. در این میان دیدیم خبر بباقرخان رسیده و از خواب برخاسته بدانجا شتافت و بی آنکه پرسشی نماید یا در شگفت باشد زنجیر از گردن برادرم باز کرد و او را برداشته و برد و پس از یکساعت خبر دادند که مرده است. این زمان دانستیم آن آمدن دیشبی باقرخان بهر چه میبوده.
پس از این داستان زمانی هم ما دربند میبودیم تا از همهمان آنچه بایستی بپرسند پرسیدند و چون نتیجهای بدست نیامد من و یحییمیرزا و میرزا داودخان را از آنجا بخانه مؤیدالدوله حاکم تهران فرستادند. در آنجا از هریکی پابندنده گرفته رها نمودند. درباره یحیی میرزا محمدعلیمیرزا اندیشه دیگری میداشته، ولی حشمتالدوله ازو هواداری مینمود، و این بود پس از رهایی بگمرک آستارا فرستادند و از آسیبهاییکه دیده بود جان بدر نبرده پس از زمانی درگذشت. مدیر روحالقدس را بانبار فرستادند که بیچاره را در آنجا نابود ساختند.[۱] دیگران را یکی پس از دیگری آزاد کردند. این بود گفته میرزا علیاکبرخان.
رنجش میانه محمدعلیمیرزا و انگلیسها این هم اندکی از سرگذشت دستگیرانست. اکنون میباید بداستان بستنشینان پردازیم: «در تاریخ مشروطه یکی از کارهای ناستوده پناهیدن بسفارتخانههای بیگانگان بوده. این را در آغاز جنبش نخست در تهران کردند، و سپس در تبریز پیروی نمودند، و در این پیشآمد نیز دستههایی بآن برخاستند. این کار را در آن زمان زشت نمیشماردند با این حال مردان گردنفرازی از آن باز میایستادند، و ما دیدیم که میرزاجهانگیرخان و همراهانش از رفتن بسفارت انگلیس خودداری نمودند.
چنانکه دیدیم کارکنان دولت روس در برانداختن مشروطه بمحمدعلیمیرزا یاوریها میکردند، و این نتیجه آنرا داد که کارکنان انگلیسی نیز بهواداری از آزادیخواهان برخاستند، و این سفارتخانه را برای پناهندگی باز گزاردند. بلکه دیدیم که درشکه با غلام سفارت برای آوردن تقیزاده فرستادند. لیاخوف قزاق و سرباز برای جلوگیری گماشت. با این حال کسانی راه یافته و خود را بدرون سفارت میرسانیدند. گذشته از تقیزاده و همراهان او، از کسان بنام بهاءالواعظین و معاضدالسلطنه و صدیقالحرم و میرزا مرتضیقلی (نماینده اسپهان) بآنجا پناهیدند. از آنسوی بسیاری از مشروطهخواهان
- ↑ مدیر روحالقدس را بیک چاهی انداخته بودند که در آنجا پس از چند روزی شکنجه گرسنگی و جانکنی درگذشته است.