برگه:TarikhMashrouteh3.pdf/۸۵

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
تاریخ مشروطهٔ ایران
۶۵۸
 

از آنها ممکن نشد تا آنکه برای برقرار کردن نظم و آسایش عموم که از طرف باریتعالی بما تفویض شده است، خواستیم مفسدین را دستگیر نماییم مجلس از آنها حمایت نمود و عده‌ای از اشرار مجلس را پناهگاه قرار داده در مقابل قشون دولتی سنگر بسته بمب و نارنج و آلات ناریه استعمال کردند ما هم از امروز تا سه ماه دیگر مجلس را منفصل نموده پس از این مدت وکلای متدین ملت و دولت دوست منتخب شده با مجلس سنا موافق قانون اساسی پارلمان مفتوح شده مشغول انتظام گردد».

چنانکه میدانیم این «دستخط» نویسی دنباله نقشه‌ایست که با لیاخوف و سفارت روس کشیده بودند، و برای جلوگیری از ایراد دولتهای بیگانه بود. با این نوشته دو چیز را میفهمانیدند: یکی آنکه از راه ناچاری بوده، که بمجلس دست باز کرده‌اند. دیگری اینکه مشروطه را برنینداخته، بلکه شاه از روی قانون، مجلس را کناره گردانید. و پس از سه ماه - با مجلس سنا - دوباره گشاده خواهد شد.

نیز همان روز یا فردای آن «دستخط» دیگریرا بمشیرالسلطنه نوشت که در پایین می‌آوریم:

«مقصود خاطر ما امنیت مملکت و آسودگی عامه رعایا و اقداماتی که در دستگیری مفسدین و اشرار شده بجهت آسایش و رفاهیت آنان بوده برای اینکه مردمان بی‌تقصیر و رعایای سلامت خواهان از تزلزل و اضطراب خارج شده از رأفت و مرحمت ذات ملوکانه بهره‌مند باشند بموجب این دستخط عفو عمومی را شامل حال کافه مردم داشته تصریحاً مقرر می‌فرماییم از تمام متهمین اغماض میفرماییم در حق آنها هم که گرفتار شده‌اند مجلس استنطاقی از اشخاص بی‌غرض منصف تشکیل خواهیم نمود بدقت غور رسی کامل نمایند هرکس بی‌تقصیر است مرخص شود بشرط آنکه اهالی از حدود قانونی که از طرف حکومت نظامی منتشر میشود تجاوز ننموده مرتکب حرکت خلاف قاعده نشوند.»

با این نوشته «عفو عمومی» یمشروطه‌خواهان می‌داد، ولی این نیز جز رویه‌کاری نمیبود، و جز بسته‌شدن زبان بیگانگان خواسته نمیشد.

چون این دو «دستخط» برای بیگانگان میبود، رونویسهایی از آنها بسفارتخانه‌ها فرستادند، و از آنسوی علاءالسلطنه وزیر خارجه هر دو را با تلگراف بهمه جا رسانید.

کشته‌شدن ملک و میرزا جهانگیرخان امروز در شهر همچنان جستجوی آزادیخواهان میکردند و هر که را مییافتند دستگیر کرده بباغشاه میبردند. از آنسوی، امروز ملک‌المتکلمین و میرزا جهانگیرخان را، بی آنکه بازپرس کنند و یا بداوری کشند، نابود گردانیدند. در این باره سخنان پراکنده بسیار است. ولی ما چون داستان را از میرزا علی‌اکبرخان ارداقی، که خود در باغشاه با آن دو تن و با دیگران همزنجیر میبوده پرسیده‌ایم همان گفته‌های او را میآوریم میگوید: