نوشته: تقیزاده دیر رسید و قزاقان راه ندادند. ولی ما از چنان چیزی آگاه نمیباشیم، و آنچه میدانیم هرکه آمد و خواست راه پیدا کرد و تقیزاده که خانهاش در پشت مجلس میبوده[۱] میتوانسته زودتر از دیگران بیاید.
باری ما در این باره نیز گفتههای سیدعبدالرحیم خلخالی را که دستیار مدیر مساوات و در آنروز با تقیزاده همراه بوده در دست میداریم که خود آنها را میآوریم. میگوید:
در آن روز من خواستم بیهارستان بروم از هر سو که آهنگ آنجا را کردم راهم ندادند. در این میان که باز میگشتم در خیابان دوشانتپه بنوکر تقیزاده برخوردم که مرا آواز داد. پرسیدم آقا کجاست؟ گفت: در خانه. همراه او روانه شده بخانه تقیزاده رسیدم. امیر حشمت و میرزا علیاکبرخان دهخدا و چند کسی دیگر هم در آنجا میبودند. نشستیم گفتگو میکردیم که ناگهان آواز شلیک برخاست و دانستیم جنگ آغاز شده همچنان در آنجا میبودیم تا جنگ بپایان رسید، و چون همه آن پیرامونها را سربازان فراگرفته بودند کسی را یارای بیرون رفتن نمیبود و ما همچنان گرسنه نشسته نمیدانستیم چه باید کرد. چندان ترس بر ما چیره شده بود که با چشم خود دیدم موهای سر دهخدا سفید گردید. بدینسان تا یکساعت بغروب بسر دادیم و چون به تنگی افتاده بودیم علیمحمد خان داوطلب گردید[۲] بیرون رفته چارهای بجوید و چون او رفت و از آنسوی تاریکی فرا میرسید ما هم بدانسر شدیم از خانه بیرون بیاییم، ولی در آن میان علیمحمدخان بازگشته درشکهای همراه آورد که چهار تن: تقیزاده و دهخدا و من و یکی دیگر[۳] در آن نشستیم و علیمحمدخان که شاپو بسر نهاده بود پهلوی درشکچی جا گرفته ما را بسفارت انگلیس رسانید. امیرحشمت که در درشکه جا نیافته پس مانده بود اندکی دیرتر او نیز بما پیوست و بدینسان از بیم و نگرانی درآمده، آسوده گردیدیم.
در کتاب آبی در این باره چنین مینویسد: «در پیرامون ساعت نه پیامی از تقیزاده... بماژور استوکس رسید که او و سه تن از همراهانش میخواهند بسفارت پناهنده شوند. زیرا سپاهیان در جستجوی ایشان هستند و هر دقیقهای بیم آن میرود که دستگیر شوند و اگر در سفارت پذیرفته نشوند بیگمان کشته خواهند شد. ماژور استوکس از روی دستوری که داشت پاسخ داد. چندی نگذشت که تقیزاده و شش تن دیگر که سه تن ایشان مدیر حبلالمتین و نایب مدیران روزنامههای مساوات و صور اسرافیل بودند از در همیشگی بسفارتخانه در آمدند و بایشان راه داده شد. بیگمان اگر بایشان راه داده نشدی
- ↑ خانه تقیزاده در روبروی مجلس میبوده، دو روز پیش از بمباران آنرا رها کرده خانهای در کوچههای پشت مجلس میگیرد.
- ↑ برادر میرزا محمدعلیخان تربیت و خویشاوند تقیزاده میبود که در دبیرستان امریکاییان درس خوانده و زبان انگلیسی را خوب میدانسته و خواهیم دید که سال دیگر یکی از سردستگان مجاهدان گردیده بود و در کشاکش اعتدالی و انقلابی کشته شد.
- ↑ نام آنکس را یاد نکرده.