برگه:TarikhMashrouteh3.pdf/۷۷

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
تاریخ مشروطهٔ ایران
۶۵۰
 

قزاقی از پشت سر شوشکه بر پشت سر او فرود آورد که خون بتندی روان گردید و گفتار ناانجام ماند. بدینسان ما را بقزاقخانه رسانیدند.

پ ۲۰۲

دو تن از مجاهدان تبریز
آنکه از دست چپ ایستاده نقی‌خان مارالاتیست که اکنون نیز
هست. در دست راست اصغر نامی است که گفته میشود روسیان
بدارش زدند.

هنگامی می‌بود که قزاقان مجلس کار را بپایان رسانیده بآنجا برمیگشتند[۱] و از کشتاری که داده بودند بخون آزادیخواهان تشنه می‌بودند و همینکه ما را دیدند یا شوشکه‌های آخته بر سر آن سه تن تاختند. قزاقانی که ما را آورده بودند بجلوگیری برخاستند ولی کی میتوانستند جلو ایشان را بگیرند و همه ریز ریز میشدیم اگر نبودی که سرکردگان از اطاقها چگونگی را دیده خود را بپایین رسانیدند و بقزاقان داد زدند: «اینها را اعلیحضرت خواسته باید بباغ شاه ببریم کاری نداشته باشید». بدینسان ما را رها گردانیده بجایی بردند و زنجیر بگردن هریک زدند. ولی قزاقان همچنان آزار مینمودند. دسته دسته نزد ما آمده دشنامهای ناسزا بیرون ریخته سخنان دلشکن میسرودند. برادرم


  1. چنین پیداست که قاسم‌آقا نخست ایشان را دستگیر کرده و به قزاقان سپرده روانه قزاقخانه گردانیده و سپس بگرفتن آقایان بهبهانی و دیگران شتافته. گویا کسانی در کمین ملک‌المتکلمین و همراهان او بوده و جایگاه ایشان را آگاهی داده‌اند.