قزاقی از پشت سر شوشکه بر پشت سر او فرود آورد که خون بتندی روان گردید و گفتار ناانجام ماند. بدینسان ما را بقزاقخانه رسانیدند.
پ ۲۰۲ آنکه از دست چپ ایستاده نقیخان مارالاتیست که اکنون نیز هست. در دست راست اصغر نامی است که گفته میشود روسیان بدارش زدند. |
هنگامی میبود که قزاقان مجلس کار را بپایان رسانیده بآنجا برمیگشتند[۱] و از کشتاری که داده بودند بخون آزادیخواهان تشنه میبودند و همینکه ما را دیدند یا شوشکههای آخته بر سر آن سه تن تاختند. قزاقانی که ما را آورده بودند بجلوگیری برخاستند ولی کی میتوانستند جلو ایشان را بگیرند و همه ریز ریز میشدیم اگر نبودی که سرکردگان از اطاقها چگونگی را دیده خود را بپایین رسانیدند و بقزاقان داد زدند: «اینها را اعلیحضرت خواسته باید بباغ شاه ببریم کاری نداشته باشید». بدینسان ما را رها گردانیده بجایی بردند و زنجیر بگردن هریک زدند. ولی قزاقان همچنان آزار مینمودند. دسته دسته نزد ما آمده دشنامهای ناسزا بیرون ریخته سخنان دلشکن میسرودند. برادرم
- ↑ چنین پیداست که قاسمآقا نخست ایشان را دستگیر کرده و به قزاقان سپرده روانه قزاقخانه گردانیده و سپس بگرفتن آقایان بهبهانی و دیگران شتافته. گویا کسانی در کمین ملکالمتکلمین و همراهان او بوده و جایگاه ایشان را آگاهی دادهاند.