و انبوهی را با دیده دیدیم. ملایان در یک اتاق بزرگی نشسته پیاپی نکوهش از مشروطه میسرودند. و هر کدام بخودنمایی سخن میگفت: آن یکی آیه قرآن میخواند، و این یکی «حدیث» یاد میکرد. سومی خوابی که دیده بود باز میگفت. چهارمی سوگند میخورد که آزادیخواهان بابیند و جز بآشکار گردانیدن کیش خود نمیکوشند. برخی که زیرکتر و سنگینتر میبودند سر کج گردانیده چشمها بپابین دوخته، سبحه میگردانیدند و لب میجنبانیدند. حاجی میرزاحسن و امامجمعه و میرزاصادق و دیگران، بالا دست اتاق را پر کرده با رفتار و گفتار خود چنین می فهمانیدند که برای انجام یک بایای بزرگی در آنجا گرد آمدهاند. سرانجام از قرآن «استخاره» کردند و این آیه درآمد: «اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا وانالله علی نصرهم لقدیر». از این آیه بسیار شادمان گردیدند.
میرهاشم چون گلوله خورده بود در خانه خود میخوابید. ولی لوتیان و سر دستگان دوچی در تکاپو میبودند و میآمدند و میرفتند، و پیدا میبود که بآمادگیهایی میکوشند.
اینان با تهران بهم بستگی داشتند، و پیاپی بدستیاری تلگراف از محمدعلیمیرزا و از کارهایش آگاهی مییافتند. نه همچون مشروطهخواهان که جز از تلگرافهای دروغآمیز از تقیزاده و دیگران نمییافتند و از تهران آگاهی روشنی نمیداشتند.
ایستادگی آزادیخواهان و آمادگیهای آنها چنانکه گفتیم از یکهفته پیش آزادیخواهان هر روز در سربازخانه گرد میآمدند، و بنام نگهداری از دارالشوری و یاور فرستادن بتهران شور و خروش مینمودند، و چون روز آدینه نشست خانه مجتهدان و آن رفتار ملایان رخ داد، سران آزادی بچگونگی پی برده دانستند که با ملایان و دوچی جنگی رخ خواهد داد. از فردا شور و خروش رنگ دیگری گرفته این بار بیش از همه بدگویی از ملایان میکردند و انبارداری حاجی میرزاحسن و امامجمعه و حاجی میرزامحسن را بیاد مردم میانداختند، شادروان شریفزاده با آواز بلند میگفت: «مردم چون سگ خون خورد هار گردد. این ملایان از بس خون دل شما را خوردهاند هار گردیدهاند و مردم را میگزند. آن رفتار زشت ملایان میدان داده بود که هیچ باک و پروایی ننمایند و زبان و بدی ملایان را بازنمایند.
در اینمیان یک کاری از مخبرالسلطنه سر زد، و آن اینکه گفت: «برای جلوگیری از زدوخورد انبوهی سربازخانه را بهم زنند». آزادیخواهان چون باو بدگمان نمیبودند سخنش را پذیرفتند، و یک روز سربازخانه را تهی گزاردند، ولی چون دیدند نتیجهای ندارد و ملایان همچنان در کار میباشند بار دیگر بجای خود بازگشتند. انجمن بهتر دانست که ستارخان و باقرخان و محمدقلیخان را که در واسمنج لشکرگاه میداشتند بشهر خواند، و اندیشهای را که بنام یاور فرستادن بدارالشوری در میان میبود، بکنار گزارد، و این