برگه:TarikhMashrouteh3.pdf/۵۵

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
تاریخ مشروطهٔ ایران
۶۲۸
 

اسپهان میرسید، و خواهیم دید که نمایندگان آذربایجان در این باره تلگراف گله‌آمیزی فرستادند.

دسته‌بندی ملایان و خیزش اسلامیه همان روز آدینه هنگام پسین مجتهد و امامجمعه و میرزا صادق و برادرش میرزا محسن و دیگر ملایان بنام، هریکی با دسته‌ای از پیرامونیان در دوچی گرد آمده «اسلامیه» را نشیمن گرفتند. و به پشتیبانی میرهاشم و تفنگچیان دوچی، بامشروطه درفش دشمنی افراشتند. دانسته شد حاجی میرزا حسن از محمدعلیمیرزا دستورهایی داشته و با او بهم بستگی میدارد.

فردا شنبه سی و یکم خرداد (۲۱ جمادی‌الاولی) تکان دیگری در شهر پدید آمد. زیرا پیشنمازان از هر کویی، هر یکی با پیروانی، رو به دوچی نهاده آهنگ اسلامیه کردند. اینان که از پیدایش مشروطه بازارهاشان از گرمی افتاده دلهاشان پر از کینه می‌بود، اکنون فرصت کینه‌جویی بدست آورده، و خود دیدنی میبود که هر کدام چند تن عامی نافهمی را پشت سر انداخته، آن «نعلین»های پوست‌خربزه‌ای را بزمین می کشیدند و راه میپیمودند. بیشتری از آنانکه تاکنون با مشروطه راه میرفتند. نیز بریدند و بآنسو رفتند. برخی نیز از ثقة‌الاسلام و حاجی میرزا ابوالحسن انگجی بی یکسویی نموده خانه نشینی برگزیدند. با مشروطه‌خواهان جز کسان اندکی از ملایان و دستاربندان نماند. همچنین درباریان کهن و بدخواهان مشروطه از هر کجا که میبودند بدوچی شتافتند قراملک که در میان کویهای تبریز بدلیرپروری شناخته شده، مردم آنجا چون همه عامیند بنام دینداری یکدسته از کارآمدترین جوانان خود را با تفنگ و افزار، به همراه ملاشان باسلامیه فرستادند.

همانروز یا فردای آن، شکرالله خان شجاع نظام با سواران برگزیده مرند، و سامخان و برادرش ضرغام و حاجی فرامرزخان با سواران جنگ‌آزموده قرجه‌داغ فرا رسیدند. نیز سرکردگان دیگری بآنان پیوستند. دانسته شد محمدعلیمیرزا در آن نقشه خود تبریز را فراموش نکرده، برای اینجا نیز اندیشه‌هایی کرده است.

کوتاه سخن: اسلامیه نیرو اندوخته سر برافراشت. سراسر دوچی پر از تفنگدار گردیده کوچه‌ها تنگی نمود. لوتیان دوچی در پشت بامها و در دیگر جاها بسنگربندی پرداختند. ملایان در اتاقها نشسته به «فتوای جهاد» پرداختند. چون دستاویز دیگر نمی‌یافتند برای برآغالانیدن سواران مرند و قره‌داغ مشروطه‌خواهان را «بابی» خوانده «فتوی» بکشتن ایشان دادند. در اینجا نیز کسانی را از سران آزادی فهرست کرده چنین گفتند: «باید اینها از شهر بیرون بروند».

چون هنوز جنگی آغاز نشده و راهها بسته نگردیده، از همه‌جا دسته دسته بدیدن آنجا می‌رفتند، من نیز که نویسنده این کتابم با کسانی از یاران بتماشا رفتیم و آن آشوب