پرش به محتوا

برگه:TarikhMashrouteh3.pdf/۳۸

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۶۱۱
بخش سوم
 

گردن‌بند و گوشواره و دست بند است که بصندوق اعانه با هزار نیاز تقدیم میکنند و تمام اهالی با جان و مال در حفظ مقصود مقدس حاضرند و البته آن حضرات هم از وقایع طهران ما را محروم نفرمایند. (انجمن اتحادیه تبریز)»

روز شنبه سی‌ام خرداد (۲۰ جمادی‌الاولی) که باز مجلس برپا گردید، و همانا بازپسین نشست آشکار آن بود، چون حاجی سیدمحمد نامی از ملایان، از نجف بازگشته و امروز را بدیدن مجلس آمده بود، مجلسیان به پذیرایی از آن پرداختند و بسخنان ستایش آمیز مفتی پرداختند، و بدینسان نشست بپایان رسید.

بدینسان مجلس خود را از پیشامد بیگانه میگرفت، و بدینسان بی‌یکسویی مینمود. همینکه شاه گفته بود: «کمال همراهی و مساعدت را با مجلس مقدس دارم» یا گفته بود: «جواب لایحه صادر و فرستاده خواهد شد»، بهانه بدست مجلس میداد که آنهمه بسیج افزار و نیرو را که در باغشاه کرده میشد، و سختگیریها را که در شهر میرفت، نادیده انگارد و بهیچ کوششی برنخیزد، چنین مجلسی سزایش همان میبود که یافت.

آمادگیهای نارسایی که در بیرون میرفت لیکن با این بی‌پروایی و بی‌یکسویی مجلس در این روزهای بازپسین، در بیرون بکرشته آمادگیهایی میرفت. آمادگیهای نارسایی که خواهیم دید نتیجه‌ای از آن بدست نیامد. چگونگی آنکه در روزهای بازپسین اندیشه محمدعلیمیرزا درباره برانداختن مجلس بیکبار بی‌پرده گردیده نزد هرکس بیگمان شده بود، و دیگر جایی برای سست نهادی و بی‌پروایی باز نمیماند. از اینرو یکدسته از دلبستگان مشروطه یا از نمایندگان و سران آزادی، و همچنین کسانی که گمان آسیب و گزند در باره خود می‌بردند، بتکان آمده بچاره میکوشیدند. همانا از روزیکه لایحه را بنزد شاه بردند و آن رفتار را دیدند، اینان پی بخشم درون محمدعلی‌میرزا برده دانستند که چاره جز ایستادگی نیست و این بود باندیشه افتادند.

راستی آنست که در اینهنگام در تهران، آزادیخواهان یک توده نیرومندی می‌بودند. اگرچه سامانی در کارشان نمی‌بود، با آنحال خود نیرویی بشمار میرفتند، و در میانشان کسان جنگجو و زبردست بسیار یافت می‌شدند. بویژه در میان آذربایجانیان که مردان دلیر بنامی می‌بودند. اینان نه آن می‌بودند که در برابر بریکاد قزاق و فوج سیلاخور زبون گردند، چیزیکه هست سراتی برای راه بردنشان نمیداشتند.

چنانکه دیدیم روز آدینه بیست و دوم خرداد (۱۲ جمادی‌الاولی) با یک نوشته‌ای از شاه بترس افتادند و انجمنها را از مدرسه سپهسالار پراکندند و این کار که جز زبونی از خود نمودن و مردمرا دل‌شکسته گردانیدن نمی‌بود، تقیزاده برایش فلسفه می‌سرود: «ملت مظلومیت خود را بدنیا نشان داد»، و بدینسان یک هفته از روزهای گرانبها را با