نخست راه باسمنج باز و بیست و چند خروار آرد از آنجا بشهر درآمد. فردا از راههای دیگر نیز اندک گندم یا آردی آورده شد. روز پنجشنبه نهم اردیبهشت هنگام پسین سپاهیان روس به بیرون شهر رسیده در نزدیکی پل آجی چادر زدند. پیش از رسیدن ایشان لشکرهای صمدخان از قرا ملک برخاسته آن راه را باز کردند. فردای آدینه یکدسته از مهمانان تازه رسیده سوار و پیاده بشهر درآمدند و سرودخوانان از کوچهها گذشتند ولی در شهر نمانده دوباره به پل آجی بازگشتند . سردار و سردستگان آزادی تا توانستند پذیرایی و مهماننوازی کردند، و بمجاهدان دستور سخت دادند که هیچگونه برخوردی با یکی از ایشان نکنند. بدین سان جنگ و کشاکش از تبریز برداشته شد و گرسنگی و نایابی از میان برخاست. از آنسوی در نتیجه بکرشته گفتگوهایی که با محمدعلیمیرزا در تهران و از تبریز کرده میشد و در سایه پیشرفتی که شورشیان گیلان واسپهان رو بسوی تهران میداشتند، محمدعلیمیرزا خواه ناخواه رام گردیده گردن بمشروطه نهاد و در نیمههای اردیبهشت بار دیگر دستخط مشروطه را بیرون داد و کاری را که بدلخواه و بپاس سود کشور و توده نکرده بود از راه ناچاری و پس از گذشتن هنگامش کرد. این بود در تبریز و دیگر شهرها دوباره بجشن و چراغانی پرداختند. نیز با نوشته دیگری چشم پوشی از شورشیان (عفو عمومی) را آگاهی داد. کسانی را که از ایران بیرون رانده شده بودند در بازگشت آزاد گردانید، نیز چون دوباره گفتگوها میانه مردم میبود که آیا همان مشروطه درست پیشین داده شده یا کم و کاستی در میان خواهد پود، محمدعلیمیرزا بار دیگر نوشته بیرون داده در آن چنین باز نمود: «مشروطیت ایران در روی همان یکصد و پنجاه و هشت اصل قانون اساسی برقرار است».
از اینسو در تبریز لشکرهای دولتی هر دستهای از پی دیگری از کنار شهر برخاسته بجایگاه خود بازگشتند. محمدعلیمیرزا میخواست در اینهنگام عینالدوله بدرون شهر آمده عنوان والیگری داشته باشد. ولی تبریزیان نپذیرفتند، و او نیز روانه تهران گردید. در تبریز همچنانکه میبود اجلالالملک بنام نایبالایاله رشته کارها را در دست داشت.
بدینسان تبریز پس از یازده ماه جنگ و آشوب بدلخواه خود رسید و مشروطه را دوباره بایران بازگردانید، ولی افسوس که درآمدن روسیان بایران دلهای همه را پر از اندوه میداشت و کسی نمیدانست از این میهمانان ناخوانده چه زیانهایی پدید خواهد آمد.
ما نیز در اینجا سخن خود را بپایان میرسانیم. پایان بخش سوم