دو سفیر روس و انگلیس به نزد شاه شتافته از گفتگوهای بسیار[۱] خواستار شدند که شش روزه جنگ با تبریز بریده شود، و در این چند گاه هر روز باندازهٔ خوراک آن روز به نام بینوایان و بیچارگان گندم و خوردنی به شهر راه داده شود، تا فرصتی در دست بوده دو سفیر با گفتگو و میانجیگری کشاکش را به پایان رسانند. محمدعلیمیرزا خرسندی نداده میگفت شورشیان فرصت به دست آورده به لشکرهای دولتی خواهند تاخت. میگفت من از چهار روز پیش به لشکریانی که در برابر تبریز هستند دستور دادهام دست از جنگ برداشته و چشم به راه گفت و شنیدهایی که در زمینه آشتی میرود بایستند، ولی شورشیان از دیشب جنگ را آغاز کردهاند، و هماکنون آتش پیکار در پیرامون تبریر زبانه میزند. این بود دو سفیر شرط نهادند که اگر شاه پیشنهاد را بپذیرد شورشیان هم به جنگ و تاختن برنخیزند، و به گردن گرفتند که این خواهش را از آزادیخواهان بکنند.
اینست پسین همان روز با تلگراف به کونسولهای خود در تبریز دستور فرستادند و اینان به انجمن درآمده آن پیام را رسانیدند و چنانکه گفتیم آزادیخواهان خوشرویی نموده همان دم از جنگ دست برداشتند. همان روزها دولت روس بار دیگر دستههایی را از سپاه خود به مرز فرستاده دستور داده بود به تبریز شتابند، ولی چون این پیمان و نوید با محمدعلیمیرزا پیش آمد انگلیسیان خواستار شدند از فرستادن آن سپاهان بازایستند. دولت روس آن را پذیرفته دستور داد سپاهیان از جلفا نگذرند و در آنجا آماده بایستند. لیکن محمدعلیمیرزا نوید خود را به کار نبست و با آنکه به سفیران میگفت به عینالدوله دستور داده خواروبار را به شهر راه دهند در تبریز نشانی از این کار دیده نمیشد و راهها همچنان بسته میبود. سفیران دوباره یادآوری کردند و شاه بار دیگر نوبدهایی داد. ولی نتیجه همان بود که میبود. ابنست دولتهای روس و انگلیس ازو نومید گردیده به آن شدند که سپاهیان روس را به خاک ایران فرستند. و روز ششم اردیبهشت، سه باتالیان سرباز و چهار اسکادرون قزاق و دو باتری توپخانه و یک دسته مهندس، از پل جلفا گذشته رو به سوی تبریز به شتاب روانه گردیدند.
روآوردن تبریزیان به محمدعلیمیرزا اما در تبریز چنانکه گفتیم جنگ خاموش شده در این چند روزه آزادیخواهان به کارهای دیگری پرداختند و با آنکه از وعده باز شدن راه و رسیدن آذوقه نشانی پدیدار نشد همچنان خاموش ایستاده نخواستند بهانهای به دست بدهند. لیکن در این میان روز پنجم اردیبهشت نامهای از کونسول انگلیس به انجمن رسید، در این زمینه چون دولت ایران از باز کردن راه خودداری مینماید دولتهای روس و انگلیس بر آن سرند که خودشان راه خواروبار را باز دارند.
از این نوشته نمایندگان انجمن و سردستگان به هم برآمدند و سخت دلگیر شدند
- ↑ این گفتگوها را در کتاب آبی آورده در آنجا دیده شود.