باسکرویل آمریکاییست و خواهیم دید که در آن جنگ خونین نخستین قربانی ا. شد، باید در اینجا داستان آن جوان و کارهایش را بنویسیم:
پیش از جنبش مشروطه و همچنین در سالهای نخست آن جنبش، مستر باسکرویل مدرسه آمریکاییان در تبریز (مموریال اسکول) در نزد آزادیخواهان ارجی میداشت، زیرا یگانه جایگاهی میبود که زبان انگلیسی و دانشهای اروپایی درس داده میشدی، و بسیاری از جوانان بیدارمغز به آنجا آمد و رفت میداشتندی.[۱] در این هنگام نیز یک داستانی به همبستگی میان آن مدرسه با جنبش مشروطه پدید آورد، و آن پیوستن مستر باسکرویل، یکی از آموزگاران آنجا، به مجاهدان و کشتهشدن او در راه مشروطه ایران بود.
این باسکرویل جوان بیستوپنج سالهای میبود که اندکی پیش از جنگهای تبریز، برای آموزگاری، از آمریکا به این شهر رسید، و چنانکه همکشور او مسترشت نوشته است، جوان غیرتمند تازه دانشگاه پرنستون را به پایان رسانیده و گواهینامه .B.A گرفته بوده و نخستین کارش همین بود که به آموزگاری در این مدرسه آمد.
جوان پاکدل چون به تبریز رسید و سراسر شهر را پر از جوش و جنبش یافت خونش به جوش آمد و به آزادی ایران دلبستگی پیدا کرد. به گفته مسترشت با شریفزاده سخت گرمی داشته، و این کشتهشدن او بوده که دل جوان آمریکایی را تکان داده و شب و روز ناآرام گردانیده، و چون با کسانی از آزادیخواهان که زبان انگلیسی میفهمیدند آشنایی میداشت با ایشان گفتگو کرده که یاوری به آزادیخواهان کند، که چون در آمریکا دوره سپاهیگری را به پایان رسانیده و در آن باره آگاهی میداشت جوانانی را زیردست خود گرفته سپاهیگری یاد دهد.
در این هنگام دستهای از جوانان و بازرگانانزاده و توانگرزاده دست به دست هم داده گروهی پدید آورده بودند و پسینها به ورزش و مشق میپرداختند.
گویا از ماه بهمن بود که باسکرویل با این جوانان آشنا گردیده و به آن شد که ایشان را سپاهیگری باد دهد و از همان روزها به کار پرداخت، و برای آنکه کونسول آمریکا و مدرسه آگاهی نیابد حیاط ارگ را برای این کار خود برگزید که هر روز هنگام پسین جوانان در آنجا گرد میآمدند و به مشق و ورزش میپرداختند. بدینسان کار باسکرویل پیش میرفت. جوان سادهدرون آرزوی بزرگی در دل میپرورید. دسته خود را «فوج نجات» نامیده از یکایک آنان پیمان میگرفت که در هر جنگی پیشرو باشند، و چون به دشمن نزدیک شوند در بند سنگر نبوده فداییوار به ایشان تازند. یکشند و کشته شوند، و چنین کاری را از یک مشت جوانان توانگرزاده ناآزموده چشم میداشت.
چنانکه گفتهایم پس از جنگ هکماوار در شهر شور دیگری پیدا شده دستهدسته
- ↑ شادروان شریفزاده یکی از آموزگاران آنجا شمرده میشد.