برگه:TarikhMashrouteh3.pdf/۳۱۷

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
تاریخ مشروطهٔ ایران
۸۸۶
 

انبوهی می‌داشت و از این رو بیکار نشستن به او دشوار می‌آمد و خود را ناگزیر از تاخت دیگری می‌دید. این شگفت که رحیمخان را از آهنگی که می‌داشت آگاهی نداده و با آنکه می‌خواست از نزدیکی نشیمنگاه او به تاخت پردازد ازو باری نطلبیده بود. از اینجا می‌توان دانست که به فیروزی خود یاور می‌داشته و می‌خواسته همه نیکنامی از آن او باشد.

باری اینان به آناخواتون درآمده از آنها رو به شهر آوردند. مجاهدان همین که ایشان را دیدند به جنگ درآمدند و به یک‌بار آواز سختی برخاست. در شهر چگونگی را یافته به جنبش درآمدند و مجاهدان دسته‌دسته به یاری همکاران خود شتافتند. چون همچنان آواز شنیده می‌شد خود سردار با یک دسته سواره به رزمگاه شتافت. از رسیدن او تنور جنگ گرم‌تر گردید. اینان پشته‌هایی را پناهگاه ساخته و آنان دره‌هایی را سنگرگاه گرفته بودند و پیاپی گلوله بر سر همدیگر می‌بارانیدند.

در این میان چون دانسته شد که سپاهیان قراملک است که از این راه تاخت آورده‌اند کسانی گمان کردند شاید قراملک بی‌پاسبان باشد، و اینست از راه شهر به آنجا تاختند و امیدوار می‌بودند کاری انجام خواهند داد. ولی صمدخان دسته‌هایی را به نهگداری آنجا رها کرده بود. از جمله دسته قزاق با شصت‌تیر و توپچیان با توپ‌ها جای خود را می‌داشتند و همین که مجاهدان نزدیک شدند به شلیک پرداختند. مجاهدان اندکی کوشیده چون دیدند کاری از پیش نخواهد رفت بازگردیدند.

اما در بیرون پل‌آجی زد و خورد تا سه ساعت برپا می‌بود و با آنکه هردو در بیابان می‌بودند پا می‌فشاردند، تا کم‌کم مجاهدان چیرگی نمودند و از سواران گروهی را از پا انداختند، از جمله شجاع‌الملک پسر قادرآقا سردسته کردان که مرد تنومند و دلیری می‌بود و بر اسب چابکی نشسسته رزم‌آزمایی نیکی می‌نمود، تیری که می‌گویند از تفنگ سردار بوده او را از اسب زندگی پیاده کرد. کردان او را برداشته بی‌درنگ بازگردیدند. دیگران را نیز پا از جا در رفته رو برگردانیدند. مجاهدان به دلیری افزوده از دنبال ایشان تاختند و بسیاری از آنان را نابود ساختند. اگر رحیمخان از الوار به یاری ایشان نرسیدی و جلو مجاهدان را نگرفتی جز اندکی جان بدر نبردندی. صمدخان نومید و رسوا خود را به قراملک رسانیده و این بار دوم می‌بود که به شکست سختی دچار می‌شد.

آن نزدیک حاج‌صمدخان چنین می‌گوید: ما در قراملک چشم به راه سپاه می‌بودیم که بازگردند. هنگام پسین ناگهان شیون و مویه شگفتی شنیده شد. کسی را فرستادیم آگاهی آورد شجاع‌الملک کشته شده، کردان سربرهنه و گل به‌رومالیده شیوه‌کنان کشته او را می‌آوردند. بیرون آمدیم هنگامه شگفتی می‌بود. مویه و گریه کردان سراسر آبادی را فرا می‌گرفت. از آن‌سوی سپاهبان سواره و پیاده پراکنده و پریشان پی هم می‌رسیدند. پاره‌ای زخمی می‌بودند. صولت‌السلطنه سرکرده سوار گورانلو را تبری از گیجگاه