بیمانندی پدید میآورد. این گفت که داستان آن را ننوشتهاند و ما یادداشتی درباره آن در دست نمیداریم. در این زمان در نتیجه سختی کار نان و شوریدگی زندگانی روزنامههای ناله ملت و انجمن بیرون نمیآمد.[۱] و مساوات که در آخرین شماره خود به یاد آن پرداخته به دو سه جمله کوتاه بسنده کرده. ولی آنان که در آن روز در تبریز میبودند میدانند چه جنگ خونین و سختی پیش میرفت و تا سالها نام «جنگ ساریداغ» به زبانها میبود. مساوات گواهی داده که این از همه جنگهای ماه گذشته سختتر بوده. سالار که خود او در این جنگ دست داشته بارها از سختی آن گفتگو میکرده.
چنانکه گفتیم این شور و خروش و تاخت و کارزار به آهنگ آن بود که دشمن را از جلو بردارند و راهی را برای شهر باز کنند. اینست بهجز از دستههایی که برای پاسداری سنگرهای خود مانده بودند، دیگر مجاهدان همگی از هرجا در این جنگ دست میداشتند و بسیاری از ایشان شبانه به خیابان شتافته بودند. از اینسوی بامداد زود انبوه مردم در سربازخانه گرد آمده، همراه نمایندگان انجمن و سردستگان آزادی، موزیک را جلو انداخنه خروشکنان (یاعلی کشان) رو به خیابان نهادند تا پشت سر مجاهدان بایستند. از مارالان و سرقله و دامنه ساریداغ جنگ سختی پیش میرفت و گلوله همچون تگرگ میریخت. دولتیان چگونگی را از پیش دانسته و آنان نیز از همه لشکرگاهها در بارنج گرد آمده بودند. هر دو سو آخرین زور خود را به کار میبرد. مجاهدان به آهنگ تاخت و پیشرفت میبودند، ولی دولتیان در این سمت سنگرهای بسیار استواری میداشتند و انبوه سوار و سرباز را در آنها جا داده ایستادگی سخت میکردند. «ها چه داغ» که در برابر ساریداغ نهاده و از آن کوه بلندتر است، دولتیان قلهاش را سنگر ساخته از آن بالا فرصت تکانخوردن به کسی نمیدادند، و چون مجاهدان به پیشرفت میکوشیدند پیاپی کشته میشدند. کسی که در آن روز در جنگ بوده چنین میگوید: تنها در یک سنگر هفده تن کشته را پهلوی هم دیدم. تا غروب کشاکش و خونریزی بیمانندی پیش میرفت و از هر دو سو فراوان به خاک میافتادند. مجاهدان سنگرهای ساریداغ را به دست آورده دولتیان را از آنجا بیرون کردند، ولی بیش از آن کاری نتوانستند. این خود فیروزی ارجدار میبود ولی دلخواه مردم که باز شدن راه باشد به دست نیامد.
مشهدی محمدعلیخان که خود در این جنگ بود، چنین میگوید: سنگرهای خود را در سوی خطیب استوار گردانیده و پاسبان گذارده شبانه با پانصد تن مجاهد به خیابان رفتیم. بامداد زود جنگ آغاز شد. مرا به یاری حاج حسینخان به مارالان فرستادند. علیمسیو و میرزارحیم صدقیانی خوراک و ابزار به سنگرهای ما میرسانیدند. جنگ بسیار خونین میبود و امروز دولتیان دانستند که نیروی آزادیخواهان چیست. همه لشکرها در یکجا گرد آمده جنگ میکردند. ولی تنها سواران قرهداغی تا پایان
- ↑ ناله ملت از همان هنگام بریده شد ولی انجمن پس از دیری چند شماره بیرون آمد.