میبود، و از میانجیگری مشیرالدوله و مؤتمناالملک و مانندگان ایشان که جز سود خود در بند هیچی نمیبودند و هر دو سو را فریب میدادند، نتیجه میبیوسید. یک کشور بزرگی رشته خود را بدست آنان داده بود و آنان رشته خود را بدست این رویهکاران میسپاردند.
اگر راستی را خواهیم در این هنگام نمایندگان مجلس و سران آزادی بچند دسته میبودند: یکدسته دل از مجلس و مشروطه کنده، و اینان نه تنها کاری انجام نمیدادند کارشکنی نیز مینمودند. همینانند که پس از برافتادن مجلس از شاه نه تنها گزندی ندیدند نوازش و پاداش نیز یافتند. یکدسته اگر هم با دربار بستگی نمیداشتند خود کسان بیرنگی میبودند و مشروطه و خودگامگی را با یکدیده میدیدند و ناگزیر در این هنگام خود را بکنار میگرفتند. یکدسته مشروطه را میخواستند ولی جان خود را بیشتر دوست میداشتند و در اینهنگام تا میتوانستند کنارهجویی نشان میدادند. چند تنی نیز افزار دست بیگانگان میبودند که در هر پیشامدی جز پیروی از دستور آنان نمینمودند. یک نیم بیشتر نمایندگان از اینگونه درخور هیچ امیدی نمیبودند.
تنها یکدسته اندکی از جان و دل مشروطه را میخواستند و اینان نیز سررشته را گم کرده نمیدانستند چه کنند، بویژه که با آن دستههای دیگر درآمیخته در اندیشه و کوشش جداسر و آزاد نمیبودند.
یک نمونهای از حال نمایندگان رفتار حاجی میرزا آقا فرشی بود که در همان روزها بعنوان اینکه «امورات شخصی اینجانب در تبریز مختل است» از مجلس «مرخصی» طلبید، و چون برخی نمایندگان پیشامد را یادآوری کرده ناخرسندی مینمودند در پاسخ گفت: «تا این انقلاباتست نخواهم رفت». لیکن همینکه «مرخصی» داده شد بیدرنگ روانه آذربایجان گردید که هنگامیکه بمباران رخ میداد او در راه میبود، و چون به تبریز رسید در این شهر نیز نمانده بیدرنگ روانه جلفا گردیده که از آنراه باروپا شتابد و چون نماینده مجلس شمرده میشد حسینخان باغبان با چند تن تفنگچی تا جلفا همراهش رفتند.
اگر نیک نگریم مجلس هنوز هم گمان نمیبرد که محمدعلیمیرزا دست بتوپ و تفنگ خواهد زد و چون همیشه با نماینده فرستادن و «لایحه» نوشتن کار خود را پیش برده بود این بار نیز جز در آن اندیشه نمیبود. چنانکه در همین روزها به نوشتن یک «لایحه» (گویا با خامه مستشارالدوله) کوشیده میشد که بنام رنجیدگی از قانونشکنیهای شاه و خردهگیری برفتار او به دریار فرستند. چون تلگرافهای تبریز و دیگر شهرها مایه دلگرمیش گردیده بود در «لایحه» تا اندازهای زبان تند بکار میبرد.
بهرحال از روز شنبه بیست و سوم خرداد (۱۳ جمادیالاولی) چون روزهای سوگواری میبود، سه روز بازارهای تهران را بستند. ولی آرامتی برپا میبود و قزاقان