و پسر که نه در راه عزیزان بود بار گرانیست... (ظلالسلطان)»
از شیراز به ...
در همراهی ملت و خلاص علاءالدوله و جلالالدوله اگر مسامحه شود نه خسرو بماند نه خسروپرست (ظلالسلطان)»
میتوان گفت که بیش از پانصد تلگراف از اینگونه در میان آمد و شد میکرد. از همه شگفتتر تلگرافیست که رحیمخان بدارالشوری فرستاده و من در پایین میآورم.
از اهر بتهران (۲۳ خرداد):
«توسط وکلای محترم آذربایجان حضور مبارک مجلس شورای ملی شیدالله ارکانه این خادم وطن امروز در اردوی اهر هزار نفر سوار مسلح و هفتصد نفر سرباز برای انتظام امور قرجهداغ و مشکین و اردبیل حاضر نموده چون بعضی اخبار راجع بحرکت مستبدین بر خلاف مشروطیت شنیده میشود بر خود لازم دانسته که باین چند کلمه جسارت نمایم.
سر که نه در راه عزیزان بود | بار گرانیست کشیدن بدوش |
«حمد میکنم خالقی را امروز به این ذره بیمقدار توانایی کرم فرموده بمحض اشارت از طرف ملت خود در مدت سه روز اقلا سههزار نفر سوار جنگدیده و غالب با تفنگ پنج تیر حاضر نموده تماماً جز برای ربودن گوی نیکنامی و شرف ملتخواهی آرزویی ندارد از فضل الهی میتوانم علاوه از مصارف این عده سوار هم برحسب لزوم در این موقع تحمل مخارج دوهزار پیاده تفنگچی را نموده و کمک بملت مظلوم خود نمایم. همین قدر عرض میکنم (گوش بر حکم و دیده بر فرمان) منتظرم و تا آخرین نفس که در خود و بازماندگانم باشد در اوامر مقدسه وکلای دارالشورای ملی کوشم نهایت آرزو دارد هم ندای غیبی مژده رساند (رحیم بیا) خادم همان هستم که از تهران به تبریز چهار روزه آمدم حالا از دوست یک اشارت از من بسر دویدن.»
(رحیم چلبیانلو سردار نصرت)
بیپروایی مجلس در برابر این درخواستها این تلگرافها که بیشترش جز لاف و فریب نمیبود در تهران ارج میگزاردند، و باین نمایشهای بیجا مینازیدند. با این حال تلگرافها را در مجلس نمیخواندند و بهیچیکی پاسخ نمیدادند. آن بیزاری که تبریز و دیگر شهرها از پادشاهی محمدعلی میرزا مینمودند کمترین پادآوازی در مجلس نیافت. نمایندگان همچنان روز میگزاردند، و چون پیش از آنکه محمدعلیمیرزا بباغ شاه رود و این کشاکش آغاز یابد کمیسیونی بنام «رفع اختلاف» برپا گردانیده بودند که مشیرالدوله و مؤتمنالملک و نیرالدوله و دیگران بمجلس میآمدند. و از اینسوی مستشارالدوله و ممتازالدوله و دیگران با آنان مینشستند و گفتگوها میکردند، در اینهنگام نیز امید بیشتر مجلس بآن گفتگوها