چون دولتیان در پشت سر میبودند او نیز نایستاده روانه دیزج گردید، و آنجا همدست دیگران میکوشید تا سردار آمد. در این هنگام که سردار بدانسان میکوشید و مجاهدان هریکی از راه دیگری جانفشانی میکرد، حاجیعلیعمو نیز سر از پا نشناخته با آن سالخوردگی در غیرت و چابکی به جوانان پیشی میجست. توپی که در سنگر هکماوار میبود و مجاهدان به هنگام گریز بیرون برده بودند، این زمان در آنسوی گورستان بر سر راه ویجویه میخوابید. حاجیعلیعمو از باغی به باغی گذشت و با آنکه گلوله پیاپی میریخت پروای جان نکرده خود را به سر توپ رسانید، و آن را کشیده به پشت دیواری آورد. مجاهدان یاری نموده آن را به سنگری کشیدند و توپچی در پشت آن ایستاده به گلولهباران پرداخت. به هنگامی که سردار از بالاخانه، و دیگر مجاهدان هر کدام از گوشهای، با کردان
پ ۲۷۲ |
ابوالقاسم خان (یکی از سرکردگان بختیاری) |
میجنگیدند و گرماگرم گلولهریزی میبود، ناگهان توپ به غرش برخاست و این شگفت که به گلوله نخست آسیب سختی به دولتیان رسانید.
در نزدیکی دروازه هکماوار در بالاخانه بسیار بلندی چند تن از جنگجویان دولتیان سنگر کرده از آن بلندی فرصت به کسی نمیدادند. توپچی در نخستین گلوله آن بالاخانه را آماج و آتش آنجا را خاموش گردانید. بالاسر دروازه سنگر بیمناکی نیز با سه گلوله گرهناد و شراپنل از هم فرو ریخت. در این دو سنگر چند تن از پیشتازان سپاه صمدخان نابود شدند.