پرش به محتوا

برگه:TarikhMashrouteh3.pdf/۲۹۱

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
تاریخ مشروطهٔ ایران
۸۶۰
 

ایستادگی نتوانسته بازگشته و بسیاری از ابزار ایشان به دست دولتیان افتاده بود (به نوشته کتاب آبی توب را با خود بازآورده بودند). مرا ستارخان دستور داد با دسته خود به سوی شام غازان رفتم. زمانی رسیدیم که در آنجا نیز مجاهدان شکست خورده و یارمحمدخان کرمانشاهی با سه چهار تفنگچی تنها مانده بودند. همان ساعت دولتیان بیرق خطیب را که به دست آورده بودند، همان‌جا بر سر دیوار زدند تا شکست مجاهدان را در آنجا به ما آگاهی دهند و چند جمله نیز به سرزنش پرتاب کردند. جنگ با سختی پیش رفته دولتیان از هر سو فشار می‌آوردند: از این سو بمبی انداختند و اندک آرامشی رخ داد. در این میان بمب‌انداز تیر خورده بیفتاد و جنگ دوباره سختی گرفت. و چون دولتیان خطیب را گرفته بودند از آنسو هم از راه باغ‌ها پیش آمدند. چند تن از ماها تیر خورده بیفتاد. آنها را برداشته همراه یارمحمدخان پس نشستیم. دولتیان هی شیپور کشیده پیش می‌آمدند. ما در باغ «سازنده» اندکی ایستادگی نموده دوباره پس نشستیم و به آخونی رسیده در آنجا ایستادیم، و هر چند تن سنگری گرفته به جنگ پرداخنیم. عباسقلی‌خان قراچه‌داغی با پنج و شش تن در یک دکانی، و من و میرزاعلی‌خان یاور اف با هفت تن در پشت‌بام گرمابه‌ای، به تنگنا افتادیم و از هرسو گرد ما را گرفتند. پیاپی داد می‌زدند: «خود را بسپارید». در این هنگام میرهاشم‌خان خیابانی و حاج خان پسر علی مسیو هرکدام با دسته‌ای رسیدند و به جنگ درآمده دشمن را سرگرم کردند. ما نیز دل به خود داده به یک‌بار بیرون تاختیم و خود را از آن تنگنا به در انداختیم.

کوتاه سخن آنکه با نزدیکی نیمروز هکماوار و آخونی و خطیب همگی به دست کسان صمدخان افتاد. اگر به نقشه نگاه کنیم صمدخان در این هنگام در میدانی به درازای یک فرسنگ و پهنای نیم فرسنگ پیش آمده و خود را به درون شهر رسانیده بود. هکماوار و آخونی و خطیب در یک‌سو افتاده، میتوان که با یک خط آنها را به هم رسانید و چنانکه گفتیم اگر صمدخان در اینجاها استوار شدی کار به شهریان دشوار گردیدی.

در شهر چه شورشی برخاست؟ چنانکه گفتیم مردم تبریز به جنگ خو گرفته در روزهای سخت نیز بازارها باز و هرکس به کار خود می‌پرداخت. امروز هم با آنکه از پیش از دمیدن آفتاب رزم آغاز شده از چند سو غرش توپ و آوای تفنگ‌ها برمی‌خاست مردم در کار خود می‌بودند. اگرچه از بهر آدینه بازارها بسته کسی در آنها دیده نمی‌شد، ولی در کوچه‌ها مردم به حال هر روز آمد و شد می‌کردند و مجاهدان دسته‌دسته از این‌سو به آن‌سو رفته به رزمگاه‌ها می‌شتافتند. تا سه چهار ساعت از روز حال این می‌بود. ولی همین که آگاهی از شکست مجاهدان و درآمدن صمدخان به هکماوار پراکنده شد کم‌کم در شهر تکانی برخاسته ناگهان جوش و خروش پدید آمد: هر چند تن به هم می‌رسیدند همین گفتگو را می‌داشتند. دسته‌دسته مردم به کوچه‌ها ریخته این‌سو و آن‌سو می‌دویدند. در انجمن انبوهی رو داده خروش سختی