درباره این جنگ سخن بسیار است. امروز بار دیگر هنر شگفتی از ستارخان پدیدار شد. چنان گویند چون به رزمگاه رسید و با آن همه گلولهباران در جایی نایستاد. رشید از پشت سر پیاپی داد میزد: «سردار گلوله میآید پیاده شویم»، و او گوش نداده همچنان میرفت. این هنگام که سنگر گرفته به جنگ پرداخته به هر گلوله یکی از پیشتازان دولتیان را به خاک انداخت. چنانکه در نخستین تیر حمزهخان که یکی از دلیران بنام و در این جنگ از پیشاهنگان میبود از پا افتاده و سپس دیگران پهلوی او خوابیدند. کسان حمزهخان میکوشیدهاند لاشه او را از میان بردارند و همراه ببرند. ستارخان فرصت نداده هر که جلو میآید از پا میاندازد.
به جای حمزهخان از مجاهدان نیز حاجیشفیع قناد آن رادمرد پیر از پا افتاد. کسانی میگویند در همان آغاز تاخت که سواران تا سنگرها نزدیک شدند حاجی شفیع چون یه مجاهدان دستور ایستادگی میداد و اینسو و آنسو میشتافت در جلو سنگر با گلوله از پا درآمد. دیگران میگویند پس از رسیدن سردار در آن کشاکش سخت کشته گردید.
چنانکه گفتیم جنگ از سه ساعت از روز گذشته آغاز شد و مجاهدان یکساعت بیشتر ایستادگی نتوانستند که باز پس نشستند. ولی ستارخان نزدیک نیمروز خود را به رزمگاه رسانیده و پس از آن تا پسین همچنان جنگ برپا میبود تا سواران پریشان گردیده از میان برخاستند. در این هنگام در میدان جنگ چهارده کشته از دولتیان بازمانده و از نشان خون به روی برفها پیدا بود که بسیاری از کشتگان را بیرون بردهاند. سپس هم از باغها کشتههای دیگری پیدا گردید. اینست شماره کشتگان را از دولتیان در روزنامه مساوات تا یکصد و پانزده شمارده است. خود سردار در تلگراف خود به استانبول چنین میگوید:
«دیروز پنجشنبه (۴ صفر) دولتیان از دو طرف خطیب و باسمنج حمله سخت شکست فاحش برداشته خصوصاً در خطیب پانصد نفر بیشتر از آنها مقتول و با فتح عظیم دعوی ختم نمود ستار».
دولتیان چنین کشتاری ندیده بودند. چهار فورقون (عرابه چهاراسبه باری) پر از کشته نموده به شهر آوردند و در گورستان کجیل به خاک سپردند و گویا جنازه حمزهخان نیز میان اینان میبود.
در این روز سربازی را دستگیر کردند. چون زخمی بود به بیمارستان فرستادند. سپس که ازو بازپرسهایی کردند آشکاره میگفت: به ما گفتند شما بیدین شدهاید، و به این نام ما را به جنگ شما آوردند.
هنرنمایی سردار در این روز بار دیگر در مردم هنایید و بار دیگر زبانها به آفرین و ستایش باز شد.
مشهدی محمدعلیخان میگوید: «امروز من در خطیب نمیبودم، ولی اگر بودمی من نیز گریختمی. اینست با خود میاندیشم که ستارخان شدن کار آسانی نیست». این