در آن هنگام زمستان انگشت (ذغال) نایاب شده مردم ناگزیر درختهای بارور را بریده به جای انگشت به کار میبردند. نیز مجاهدان در هر سو که میبودند درختها را بریده در سنگرها میسوزانیدند. بدینسان زندگی بر مردم سخت گردیده از هرباره در فشار میبودند. با این همه شکیبایی نموده افسردگی نشان نمیدادند. انجمن میکوشید جلوگیری از انبارداری کند. خود مردم نیز بیشترشان نبکی و پاکدلی نشان میدادند.
براون مینویسد که یک نانوایی که نان را گرانتر از نرخ خود فروخته بود با دستور ستارخان تیرباران کردند. باید دانست که این نانوایان گندم از انبار میگرفتند و اینست بایستی نان را به نرخ شهرداری فروشند. ولی نانپزیهایی در مارالان و دیگر جاها در نرخ آزاد میبودند. نانواها یک من هشت عباسی میفروختند ولی جلو هردکانی زن و مرد انبوه گردیده و کسی تا چند ساعت نمیایستاد نیم من نان نمیتوانست گرفت.
به هر حال نانوای گرانفروش بکی بیشتر نبوده و کسانی که آن روز در تبریز بودهاند نیک به یاد میدارند که مردم تا میتوانستند از دست بینوایان میگرفتند و کمتر اندیشه پولاندوزی را میداشتند. بلکه کسانی رادمردیهای شگفت مینمودند (چنانکه داستان حاججواد را خواهیم آورد.)
رحیمخان چون در الوار نشست راه جلفا را بست و پستها که از جنگ الوار اروپا میرسیدند در مرند به امید باز شدن راه میایستادند. این راه که آزادیخواهان آنهمه دلبستگی به باز کردنش میداشتند و آنهمه تلاشها کرده بودند نشستن رحیمخان در الوار همه آن رنجها را بیهوده میگردانید. از آنسوی سواران رحیمخان در الوار و ساوالان و مایان و همه آبادیهای نزدیک آزار و بیداد به مردم دریغ نمیگفتند و ناله روستاییان از دست آنان بلند میبود.
اینست سردار به این شد که به چاره او کوشد، و چون بلوری و فرجآقا با دستههای خود در مرند میبودند به ایشان نوشت نزدیکتر آیند و روزی که از شهر جنگ آغاز شود ایشان نیز از پشت سر بر الوار تازند، و باشد که رحیمخان را از میان بردارند.
این یکی از جنگهای بزرگ به شمار است. با اینهمه در روزنامهها یاد آن نکردهاند و ما روزش را نمیدانیم، و تنها در کتاب آبی میبینیم که آن را روز دوشنبه سوم اسفند (۲۲ فوریه) مینویسد. در این روز سردار همراه کسانی از دلیران و گرجی و ارمنی، با دستههایی از مجاهدان پیش از درآمدن آفتاب از شهر روانه گردیدند، و چون به نزدیکی الوار رسیدند دستهدسته در اینجا و آنجا سنگر گرفته به جنگ پرداختند. ما از داستان آگاهی درستی نمیداریم ولی این میدانیم پیکار بس خونینی برپا و تا شب از دو سو سخت میکوشیدند. آواز گلوله که برخاسته بود مردم از شهر بیرون ریخته در بیرون پلآجی انبوه شدند و همگی چشم به راه داشته ناشکیبایی مینمودند. امروز بار دیگر «گردی» از ستارخان نمودار گردید نامش به زبانها افتاد. این گواهی را درباره او کونسول انگلیسی نیز داده