برگه:TarikhMashrouteh3.pdf/۲۷۵

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
تاریخ مشروطهٔ ایران
۸۴۴
 

جنگ می‌داد. مجاهدان آنجا را شناخته بمبی زیر خاک کردند که چون شجاع‌الدوله با کسانش آید ترکیده او را نابود سازد. قضا را نیمه‌شب روباهی از آنجا گذشته و همین که پایش به سیمی از بمب که بیرون می‌بود برمی‌خورد نارنجک ترکیده تن ناتوان آن جانور را از هم می‌درد. بدینسان تیر آزادی‌خواهان به سنگ برخورد.

کسانی که نزد شجاع‌الدوله بوده‌اند می‌گویند: نیمه‌شب آوایی شنیده شده زمین سخت لرزید. صمدخان از خواب بیدار شد ولی ندانست چه رخ داده تا فردا از سنگرها چگونگی را آگاهی آوردند، و او سخت شاد گردیده نامه‌ای به مژده تندرستی برای عین‌الدوله فرستاد، و او هم پاسخ نوشت.

ولی آزادی‌خواهان نومید نگردیده به آزمایش دیگری برخاستند و آن اینکه چون سواران صمدخان در تپه‌های نزدیک‌تر سنگرهایی می‌داشتند که روزهای جنگ در آنها می‌ایستادند و به گلوله‌ریزی می‌پردداختند مجاهدان در یکی از آنها بمبی نهان کردند، و برای آنکه سواران را تا آنجا بکشانند روز شنبه بیست و چهارم بهمن (۲۱ محرم) یارمحمدخان کرمانشاهی با دسته‌هایی از سواره و پیاده هنگام رسیدن آفتاب از سنگرهای خود بیرون شتافته در پیشاپیش سنگرهای دولتیان به نمایش پرداختند و کم‌کم پیش رفته نزدیک‌تر شدند. سواران آمادگی اینان را دیده آنان نیز آماده گردیدند و شیپور کشیده از سردرود سواره خواستند، و چون شماره‌شان انبوه گردید به آهنگ پیکار جلو آمدند و همین که کسانی از ایشان به آن سنگر رسیدند ناگهان نارنجک ترکیده سنگر را به هوا پرانید. حاج یحیی‌خان سرهنگ دهخوارقانی که از سردستگان سپاه صمدخان به شمار می‌رفت چشم‌هایش گزند یافته نابینا گردید و دو سه تن از سواران کشته شدند. سواران دیگر از سراسیمگی نایستاده بازگردیدند.

در ناله ملت زیر عنوان «خرق‌الارض یا دره آتش‌فشان» این داستان را با آب و تاب بسیار نوشته. مساوات نیز یاد آن را کرده ولی گفته‌های هر دو پرگزافه است.

جنگ‌هایی که در خطیب رخ می‌دادی سردار از پشت‌بام خانه خود با دوربین تماشا می‌کردی. امروز هم چگونگی را می‌پایید و امیدوار می‌بود بمب گزند بسیار به دولتیان خواهد رسانید. ولی آنچه درخواست او بود رخ نمی‌دهد.

بدینسان بهمن به پایان می‌رسید. در همین روزها لشگرهای باسمنج نیز به آمادگی می‌کوشیدند و گاه و بیگاه از آنسو نیز به جنگ برمی‌خاستند. اگر درست بسنجیم حال گرفتاری که در تابستان تبریز را می‌بود بازگردیده و تنها این جدایی در میان می‌بود که در تابستان دوچی از شمال بنگاه دولتیان گردیده و بیشتر جنگ‌ها از آنجا رخ می‌داد و اکنون سنگرهای لاله و اخمه‌قپه از غرب آن حال را می‌داشت. این زمان نیز هر روز که جنگ می‌شد چه‌بسا که از همه سنگرها شلیک برمی‌خاست. چنانکه روز سی‌ام بهمن (۲۷ محرم)