برگه:TarikhMashrouteh3.pdf/۲۴۳

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
تاریخ مشروطهٔ ایران
۸۱۴
 

بردارد، و چون سیاست جلوگیر رفتن خود او است این دسته را میفرستد که با دلیریهای همیشگی خود بکار پیشرفت دهند، و این گفتار او بود که بروزنامه‌های انگلیسی افتاد و تا چندی سخنانی درباره آن میرفت.

حال این دسته بباسمنج رسیده در لشگر عین‌الدوله می‌بودند، و چنانکه گفتیم عین‌الدوله دست بکار نزده با سخنان دورویانه روز می‌گزاشت. تبریزیان نیز بکارهای دیگری پرداخته پروای او نمیداشتند. مگر یکبار شادروان حاجی حسین‌خان مارالانی، چون نزدیک بباسمنج می‌بود، شبانه بلشکرگاه دولتی تاخت و با شلیک و هیاهو آشوبی بمیان دولتیان انداخت، و چنانکه می‌گویند چند تن را کشت و چند تن را دستگیر کرده بشهر آورد.

این کار حاج حسین‌خان ترس عین‌الدوله را بیشتر گردانید، و اینست که بگفتگوی آشتی بیشتر پرداخت و کسانی را بمیانجیگری برانگیخت. لیکن گفته‌هایش ارجی نداشت و آزادیخواهان این میدانستند که کاری بدست او نیست و محمدعلیمیرزا تا تواند دست از جنگ برنداشته سر بمشروطه نخواهد آورد. چنانچه در همان هنگام پیاپی سواره و سرباز و توپ و قورخانه از تهران روانه میساخت. از اینرو میرهاشم‌خان با سالار گفتگو کردند که فریب عین‌الدوله را نخورده تا لشکرها بروگرد نیامده بر سرش تازند و باشد که او را از باسمنج بیرون رانند. در این باره سردار نیز همداستان گردید، اینست بسیج کار را کرده شب شانزدهم آذر (۱۲ ذوالقعده) با همه سرما و یخ‌بندان دسته‌هایی را برگزیده روانه کردند. از جمله آیدین‌پاشا با دسته‌ای از نارنجک‌اندازان از امیرخیز فرستاده گردید باینان چنین دستور دادند که آهسته و آرام راه پیموده خود را تا باسمنج رسانند، و در آنجا ناگهان بجنگ و شلیک پردازند. از تبریز تا باسمنج دو فرسنگ بیشتر است. مجاهدان این راه را بخاموشی و آرامی پیمودند و تا گورستان باسمنج که آغاز لشگرگاه و توپی در آنجا نهاده بودند پیش رفتند. لیکن دسته پیشرو که سر کرده ایشان حسن دلی نام می‌داشت اینمرد بسیار بی‌باک و این هنگام مست نیز می‌بود. از اینرو همینکه بتوپ رسید بدمستی آغاز کرد و بر روی توپ سوار شده با فریاد و غوغا بمجاهدان دستور داد: «توپ را بکشید»، و چنانکه میگویند توپچی را با گلوله از پا انداخت. بهیاهوی او دولتیان بیدار شده بهم برآمدند و هراسناک بکوشش برخاستند و شیپور کشیده به جنگ پرداختند، و بیک شلیک چند تن از مجاهدان بخاک افتادند. خود حسن دلی بروی توپ تیر خورده بدرود زندگی گفت. مجاهدان پاسخ را دادند ولی جای ایستادن ندیده روی برگردانیدند. در همان هنگام توپچی خود را بتوپ رسانیده و بگلوله‌افشانی پرداخت. چنانکه دسته‌ای از مجاهدان در میان رودخانه و بر سر راه از پا افتادند و دیگران زخمی و خون‌آلود خود را رها نمودند. کسانی به نعمت‌آباد شتافته شب را در آنجا بسر دادند. دیگران خود را بشهر رسانیدند. دسته‌هایی که از پشت سر میآمدند چگونگی