پرش به محتوا

برگه:TarikhMashrouteh3.pdf/۲۳۸

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۸۰۹
بخش سوم
 

و ما می‌بینیم نامه‌ای به پروفسور براون نوشته که نکوهش بسیار از ستارخان و کارهایش کرده، و او را «لوتی» و «تاراجگر» و «قره‌داغی» خوانده و از براون خواهش کرده که چیزی در ستایش او ننویسد، و در پایان نامه تقیزاده را گواه گفته‌های خود نشانداده که پیداست با دستور او نوشته، و بر اون ترجمه این نامه را در آخرهای کتاب خود آورده است.[۱]

باید دانست تقیزاده و تربیت و چند تن دیگری، گذشته از خودخواهی که دامنگیرشان شده باین کارشکنیها وامیداشت، انگیزه دیگری در کارشان می‌بود، با آمد و رفتی که آنان بلندن میکردند، و همچون کبوتر دوبرجه گاهی در آنجا و گاهی در اینجا میزیستند، ناچار می‌بودند که پیروی از سهشهای مردان سیاسی انگلیس نمایند، و بدگویی از مجاهدان که یکدسته جانبازانی میبودند دریغ نگویند.

بهرحال ستارخان با آن بیسوادیش جریزه نیکی از خود نشان میداد و رفتار بسیار ستوده میکرد، و درخور آن خورده‌گبریها که میشد نمی‌بود. باقرخان هم اگرچه برخی درشتخویبها ازو سر میزد، رویهمرفته رفتار و کردارش درخور ستایش می‌بود.

اگر ما بخواهیم اندازه نیک‌رفتاری آزادیخواهان را بدانیم باید بیاد آوریم، که در ابنهنگام چهل هزار تن کم و بیش بنام مجاهد در آذربایجان می‌بودند. در خود تبریز شماره‌شان از بیست‌هزار می‌گذشت. پیداست که در میان اینهمه مردان کسان بدکردار و مردم‌آزار نیز می‌بودند، و ناچاری می‌بود که برخی کارهای زشت از ایشان سر زند. چیزیکه هست ستارخان و باقرخان و دیگر سردستگان و پیشروان تا میتوانستند جلو میگرفتند. داستان قلعه وان باشی و دستگیری او را که بک نمونه از رفتار ستارخان و دیگر سران با بدکردارانست خواهیم آورد. همانسالار بک تفنگچی که سی و چهار قران پول از کسی ستده بود پس از کیفر دادن او را بیرون گردانید و پول را بخود آنکس پس فرستاد. مجاهدان قفقاز با آن جایگاهی که میداشتند یکی از ایشان دختری را فریفته و برده و نگه داشته بود چون دانسته شد مجاهدان باو برآشفتند، و با دستور ستارخان دستگیرش گردانیده بانجمن سپردند که پس از رسیدگی تیربارانش کردند. از اینگونه داستانها فراوانست.

در سایه این نیک‌رفتاریها بود که ستارخان اگر گاهی ببرون میآمد مردم با شادی بسیار بتماشایش میایستادند و در چند جا گوسفند زیرپایش سر میبریدند.

از سخن خود دور نیفتیم: یکی از پیش‌آمدهای آبانماه بود که از استانبول ایرانیان نشانی (یا مدالی) برای ستارخان فرستاده بودند، و میرتقی قلج با موزیک و شادی آنرا بامیرخیز برده بسینه او زد.

  1. آن نامه بی‌نام چاپ شده. ولی ما میدانیم که نویسنده‌اش تربیت بوده.