پرش به محتوا

برگه:TarikhMashrouteh3.pdf/۲۱۸

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۷۸۹
بخش سوم
 

را رها گردانند. سپس چون خبر کشته‌شدن حسینخان رسید از سیاهدلی خواستند این بیچارگان را بکشند. و آیدین‌پاشا که آماده این کارها می‌بود بخون آنان تشنه گردید. یکدسته جلوگیری کردند و حاج حسن آقا (فرزند حاج مهدی آقا) تلفون بسردار کرده آنان را بخانه خود برد و بدینسان از مرگ رهاشان گردانید.

روز دوشنبه بیستم مهرماه مجاهدان با همه خستگی و فرسودگی که از جنگهای دیروز میداشتند و از مرگ حسین‌خان سخت بهمخوردن اسلامیه و تهی‌شدن دوچی افسرده می‌بودند باز جنگ و تاخت را از سر گرفتند و از ششکلان و امیرخیز و بازار از هر سو به پیشرفت پرداختند. تا فرو رفتن آفتاب پیکار برپا بود و مجاهدان سنگرهایی را از دولتیان گرفته و بگوشه‌هایی از دوچی دست یافتند. از گشنگان امروز آگاهی نمیداریم و تنها اسدآقا را می‌دانیم که گلوله به چشمش خورده آن را تباه ساخت. این جوان که بارها نامش را برده‌ایم از همدستان حسین‌خان و مشهدی محمد علیخان مییود و در نتیجه دلیریها که از خود می‌نمود نامش بزبانهاافتاده و این زمان یکی از سردستگان بشمار میرفت. گلوله که از چشمش خورده در گردنش پهلوی رگ گیر کرده بود که از پشت سر شکافته آنرا بیرون آوردند، و خود او زمانی در بستر میخوابید تا برخاسته دوباره تفنگ بدست گرفت، و با همه یک‌چشمی همیشه دلیریها میکرد و یکی از بهترین سرکردگان شمرده میشد.

شب سه‌شنبه بیست و یکم مهر (۱۷ رمضان) از سوی خیابان جنگ برپا و آواز توپ پیاپی شنیده میشد. خیابانیان باز بلشکرگاه تاخته جنگ میکردند. ولی در سوی امیرخیز آرامش می‌بود. با اینجال پاسی از شب رفته آواز توپی از آنجا شنیده شد. مردم معنی آنرا نفهمیدند تا فردا دانسته شد که همانشب دوچی تهی گردیده و اسلامیه‌نشینان و سرکردگان دولتی و دیگران همگی از آنجا گریخته‌اند.

چگونگی این بود که از چند روز پیش مجتهد و امامجمعه و دیگران از جنگ نکردن دولتیان خشمناک بوده از عین‌الدوله بشاه رنجیدگی می‌نمودند. محمدعلیمیرزا آنان را بتلگرافخانه باسمنج میخواهد و دانسته نمیشود که چه تلگرافهایی در میانه آمد و رفت میکند. ملایان با چشم خود می‌بینند که سرکردگان همگی افسرده و نومیدند، و سپاهیان شبانه گریخته می‌پراکنند، و میدانند که دولتیان یارای جنگ با شهر نمی‌باشند، از اینرو دیگر باسلامیه بازنگشته در همانجا می‌مانند و بدیگر ملایان آگاهی داده آنان را نیز میخواهند. از یکسوی چون روز دوشنبه مجاهدان آن چیرگی را نمودند و باز پیشرفتهایی کردند رحیمخان و شجاع‌نظام و لوتیان دوچی، از ماندن در شهر بیم داشته امشب آنان نیز بباسمنج میگریزند، و مردم دوچی و سرخاب نیمه‌شب از چگونگی آگاه شده دوچیان بستارخان و سرخابیان بباقرخان می‌پناهند. آن توپ برای آگاهانیدن از این پیشامد بوده است. یکدسته از مجاهدان همانشبانه از چگونگی آگاهی یافته پیش از