خبر پراکنده گردید و هرکسی شنید افسوس خورد. مجاهدان از سنگرها دویدند، و از سراسر شهر جوش و خروش برخاست.
شامگاهان در انجمن هنگامهای میبود؛ مجاهدان چند هزار تن گرد آمده نام حسینخان را بزبان میدارند، و چون او را زنده میپندارند گروهی میخواهند بیکبار بدوچی تازند و گمگشته خود را بدست آورند: گروهی آنرا اندیشه خامی میشمارند و از هرسو آوازی برمیخیزد. سرانجام بآن شدند که نامهای با نایب اصغر (از سردستگان دوچی) نویسند و حسینخان را از او بخواهند. این جوان در این چند ماه در دلها جا برای خود باز کرده دشمنانش هم او را گرامی میداشتند. از جمله نایب اصغر او را دوست میداشت و پیامها برایش میفرستاد. تقیوف و مشهدی صادقخان که اینان نیز با نایب اصغر دوستی میداشتند نامهای نوشتند و باو فرستادند و بزودی پاسخ بازگشت:
«فدایت شوم تقیوف و مشهدی صادق کاغذ شما رسید. خیلی غمگین شدم خدا شاهد است بنده آمدم دیدم کربلایی حسینخان را آدمهای شجاعنظام زدهاند آوردهاند از سر زخمدار شده است خیلی افسوس خوردم فوری دادم مردهشور تمام کرده دفن کردم خاطرجمع باشید کربلایی حسینخان مرده خدا میداند من چطور شدم، خدا رحمت نماید و شما سلامت باشید...»[۱]
از این پاسخ خروشها فرونشست و نالهها برخاست. دیدهها اشک باریدن گرفت. تبریز پر از سوگواری گردید.
این جوان در جنگها پیشرو، و دلیری او در سختیها گرهگشا میبود. روزنامهها او را «نمونه غیرت آذربایجان» میشماردند، و جانفشانیهای او را در هنگامههای هفدهم و هجدهم مرداد، و جنگهای سپاه ماکو، و در پیکارهای قراملک و در دیگر رزمها یاد کردهایم. آخرین یادگار او جنگ روز آدینه و نابود کردن سپاه ماکو میبود که هرکس پیش چشم میداشت. جوانی باین دلیری و کاردانی از بردباری و کمگوئی تو گویی کودک ناتوانی میبود. در جنگها چوب فیروزی میجست دست دهش گشاده مجاهدان را با پول مینواخت. میگویند آنروز که کشته شد چهل روز میبود که بخانه خود نرفته و شبی را در بستر بسر نبرده بود، و در آن روزها فرزندی برایش زاده شد که روی او را ندیده چشم از جهان پوشید. بیجا نمیبود مردم آنهمه دوستش میداشتند و از مرگش اینهمه زاری مینمودند.
از پیشآمدهای امشب گرفتاری نمایندگان اسلامیه است. چنانکه گفتیم میرزا علیاکبر با سه تن دیگر از پیشنمازان بنمایندگی از اسلامیه برای گفتگوی آشتی آمدند. در این شب چون خبر دستگیری حسینخان پراکنده شد کسانی از مجاهدان پی آن چهار تن رفته و ایشان را بانجمن آوردند، باین عنوان که گرو نگه دارند تا حسینخان
- ↑ همین نوشته نزد حاج حسن آقا کوزهکنانی میبوده اکنون در نزد ماست.