دستهای از ایشان از راه قوریچای بآنجا تاختند و با سواران بجنگ پرداختند. سه ساعت زدوخورد برپا بود و سواران با آنکه صدتن کمابیش و خود چند برابر مجاهدان میبودند، ایستادگی نتوانسته پراکنده و پریشان رو بگریز آوردند. مجاهدان سرقله را بدست آورده سنگری در آنجا برپا کردند. توپی نیز بدانجا برده بکار گزاردند.
این فیروزی از آنرو گرانبهاست که راه آمدوشد را میانه دو چی و باغ صاحبدیوان میبرید. اینست به دولتیان ناگوار افتاده بآن شدند که همانشب دوباره تاخت آورند و آنجا را از دست مجاهدان بیرون آورند، و چون دو ساعت و نیم از شب گذشت ناگهان با نیروی بزرگی به جنگ و تاخت پرداختند و تا چند ساعت زورآزمایی بس سختی میکردند ولی کاری از پیش نبرده با دست تهی بازگردیدند و دو تن از ایشان کشته شدند.
روز پنجشنبه در شهر آرامش برپا و آزادیخواهان شادمان میبودند، ولی دولتیان غم از دست دادن قله را میداشتند.
شب آدینه هفدهم مهر (۱۳ رمضان) آغاز شب آرامش بود. ولی نیمه شب بهنگامی که ماه خود را باوج آسمان رسانیده با تابش قشنگ خویش سراسر شهر را سیمین ساخته و مردم در آن دل شب در بستر آرامش غنوده بودند، ناگهان غرش توپ و نارنجک تندروار در هوا پیچید و خفتگان را بیدار ساخت. جنگ بیشتر در سمت خیابان رو میداد ولی از همه سنگرها آواز شلیک برمیخاست.
چنین گفته میشد که عینالدوله با سرکردگان گفتگو کرده و بآنسر بوده که فردا بامداد از همه سو بشهر تازند و بکیفر از دست دادن سرقله بار دیگر جنگ بزرگی برپا کنند. این سخن چه راست و چه دروغ چون بگوش سالار رسید پیشدستی کرده دستهای از مجاهدان را بر سر لشکرگاه عینالدوله فرستاد. اینان چندان بلشگرگاه نزدیک شدند که چادرها و روشنایی چراغها را میدیدند و از آن نزدیکی ناگهان بآتشباران
پ ۲۴۴
سید جلیل اردبیلی