فیروزی خودرا بعینالدوله یا بسپهدار میفرستاد. ولی کمکم مجاهدان در هرکجا بآنان چیرگی نموده بازگشت دادند و هنگامیکه روز از نیمه میگذشت نشانههای فېروزی در سوی مجاهدان نمایانگردیدن آغازید.
نخستین مژده از رزمگاه بازار نیمساعت پس از نیمروز رسید. حسینخان با مجاهدان دولتیان را شکسته و باز پس راندهاند، و شیپورهایی که مینواختند بنشانی فیروزی از دشمنان گرفتهاند. سپس مژده از چیرگی خیابانیان رسید که دشمن را از هرسو باز پس راندهاند.
سردار و همراهان او نیز در امیرخیز با همه انبوهی که دشمن میداشت و آن پافشاریها که مینمود، در سایه دلیری و ایستادگی همه را پس نشاندند. سپاه ماکو با آن دلیری که میجنگیدند و با آن گلولهباران سخت که مینمودند و با همه پیشرفتی که یافتند خودرا بشهر نتوانستند رسانید. از سوی مغازههای مجدالملک که سواران مرند و یورتچی و سربازان قزوین بسنگرهای نوبر تاخته بودند در گرماگرم جنگ بمب بسوی آنان انداخته شده هفت تن بخاک افتاد و دیگران بازگردیده رو برتافتند. چهارتن از کشتگان ایشان که بازمانده بود حاجیخان پسر علیمسیو (سرکرده مجاهدان نوبر) داد شسته و کفن کرده بخاک سپردند.
اما در هکماوار که قراملکیان و دستههای سالارارفع تا درون کوی پیش آمده بودند، در نزدیکی میدان بزرگ از سنگر گلولهای به عیوضعلی اسکویی که یکی از لوتیان بنام آذربایجان و در اینجنگ از پیش جنگان میبود رسیده او را سخت زخمی کرد و او را چون بازگردانیدند دیگران هم بازگشتند[۱] و چون از شهر نیز آگاهی از پیشرفت دولتیان نمیرسید اینان ایستادن نتوانسته هنگام پسین بقراملک بازگردیدند.
اینست داستان یکروز دیگر از روزهای بیمناک تبریز. اینست نتیجه التماتوم عینالدوله بنوشنه بلوای تبریز امروز سی تن کمابیش از مجاهدان کشته شده و بهمان اندازهها زخمی گردیدند. ولی از دولتیان سیصدتن کمابیش نابود شدند. امروز پانصد و چهل توب کمابیش انداخته گردید.
در استانبول و قفقاز و عتبات و پاریس و لندن که ایرانیان و ایراندوستان نگران میبودند انجمن ایالتی بدستیاری انجمن سعادت بهمه جا مژده فیروزی تلگراف کرد. از آنسوی در تهران که امیدها باین جنگ بسته و محمدعلیمیرزا چشم براه تلگرافهای مژدهآمیز میبود نمیدانم عینالدوله چه آگاهی فرستاد و چه بهانهای پیش کشید. دو تلگرافی که در همین روزها از تهران برحیمخان فرستاده شده و ما آنها را در دست میداریم
- ↑ چنانکه نوشتیم ابنان در هکماوار بتاراج میپرداختند، و تاراجگران تا بنزدیکی خانه ما رسیده و در خانه ما را میزدند و میشکستند که گلولهخوردن عیوضعلی رخ داد و تفنگچیان و تاراجگران بازگردیدند، و خانه ما از تاراج ایمن ماند.