گزارده بسفارتخانههای خود در تهران تلگراف کردند و از دولت برای خودشان و بستگان ایمنی طلبیدند. از آنسوی چون انجمن ایالتی تلگراف پایین را باستانبول فرستاد: «دولت قتل عموم ملت را از بیست و پنجم ماه چهل و هشت ساعت اعلان داده ملت حاضر مقابله»
«انجمن ایالتی»
از جمله «قتل عموم ملت» ایرانیان استانبول بترس افتاده سراسیمه شدند و انجمن سعادت تلگراقها بنجف و دیگر جاها فرستاد و در همهجا ایرانیان را بیمناک گردانید.
ازاینسوی در خود تبریز بدخواهان آزادی که در همه کویها میبودند بتکان آمدند، که برخی التماتوم را دستاویز ساخنه چیزهایی از خود افزوده مردم را بترس میانداختند، و برخی نیز ترسیده نمیدانستند چه کنند. در هکماوار خانواده ما که بدخواه مشروطه میبودند بتکان آمدند و بر آن شدند که زنان و بچگان خود را بقراملک فرستند که روز درآمدن سواران بشهر در خانههای خود نباشند، و چون کسی از مردان بزرگ، از ترس مجاهدان نمییارست از شهر بیرون رود و از دولتیان در آنسوی میترسید، مرا که آنروز هفده ساله میبودم ناچار گردانیدند که آنزنان را که بیش از شصت و هفتاد تن میبودند، با بچگانشان بقراملک رسانم، و من نیز آنان را از میان باغها راه نموده بقراملک رسانیدم. در آنجا نیز سردستگان پاس داشتند و مهربانی نمودند. ولی مردم عامی بدزبانیهای بسیار کردند. از یک کوچهای که میگذشتیم یک زنی گفت: « چرا علیا ولیالله نگفتید که اینگونه گرفتار شوید؟!». دیگری گفت «اینها همگی بابیند». دو شب در آنجا در خانه خویشان خود ماندیم و در این دو روز بود که من داستان جنگهای قراملک و و دلیریهای شگفتآور عباس و دیگران را شنیدم. عباسی بنام خویشاوندی بدیدنم آمد. پس از دو روز چون از التماتوم نتیجهای نشد بار دیگر بازگشتیم.
باری از شهر پاسخ پایین را نوشته بباغ صاحبدیوان فرستادند:
حضور بندگان حضرت مستطاب أشرف والا شاهزاده عینالدوله دامت شوکته اعلام با نظام نواب مستطاب أشرف والا که منشور قتل و فتوای اعدام مسلمین اهالی دارالسلطنه تبریز بود عز وصول یافت میفرمایید هرچه خواستم شماها را بانواع پند و اندرز از طریق عصیان باز داشته برأفت و مرحمت ملوکانه امیدوار و متقاعد نمایم نشد و شما با کمال تمرد دولت را مجبور کردید بنظر مخالفت بشما نگریسته قلع و قمع شما را مستلزم سلامت حال و استقبال خود بداند ملت هم با کمال توقیر واحترام عرضه میکند که مناظر قراء و قصبات منهوبه و ضجه زنهای مسلمانان دیگر طاقت این را در ماها نگذاشته که زیر بار تحمل این رافتهای شایان پادشاهی برویم ما هم هرقدر خواستیم به تامل و تأنی فریاد مظلومانه خود را به گوش وجدان حضرت والا رسانیده ایشان را درباره استیفای حقوق ملی نایل یک سعادت ابدی نمائیم میسر نشد. بنابراین