پرش به محتوا

برگه:TarikhMashrouteh3.pdf/۱۹۶

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۷۶۷
بخش سوم
 

در آنمیان در یکسوی شهر یک نمایش باشکوه بیمانندی میرفت و مشروطه‌خواهان کشته یکی از گرجیان را با پاس و پذیرایی که تا امروز مانندش دیده نشده بود بگورستان می‌بردند. این یکی از داستانهای شنیدنیست که مشروطه‌خواهان تبریز، در میان آنهمه گرفتاریها خود را نباخته هر کاری را که می‌بایست و می‌شایست بانجام می‌رسانیدند.

چنانکه گفتیم مسیو چلیتو که یکی از سردستگان گرجیان و از بمب‌اندازان ایشان می‌بود، روز آدینه نوزدهم شهریور، در گرماگرم جنگ با یک بمبی که بدیوار خورد و ترکید سخت زخمی گردید و در بیمارستان میخوابید تا دیروز یکشنبه بدرود زندگی گفت.

آزادیخوان از مرگ آنمیهمان ارجمند اندوهناک شدند و از دست دادن چنان یاوری، فسوس خوردند، و امروز که جنازه او را بخاک خواستندی سپرد بیک نمایش باشکوهی برخاستند. بدینسان که مردم در ارمنستان و لیلاوا که سرراه می‌بود گرد آمدند چندانکه کوچه‌ها همه پر گردید. در پشت بامها هم زنان و فرزندان بانبوهی گرد آمدند. نیز یکدسته از مجاهدان که توانسته بودند بسنگر نروند در سرراه از اینسو و آنسو به رده ایستادند.

از آنسوی چون جنازه را از بیمارستان بیرون آوردند نخست بیرق سه‌رنگ ایران را بجلو انداخته در پشت سر آن هزارتن از مجاهدان - هر چهار تن در یک رده - تفنگها را سرازیر گردانیده، با یک دسته موزیک روانه شدند. پس از ایشان جوانان ارمنی با طاقنماهایی از گل بدستهاشان سرودخوانان راه افتادند، و پس از آنان دسته‌های انبوهی از مسلمان و مسیحی جنازه را دنبال میکردند. در سرراه در چند جا گفتارهایی بترکی و ارمنی خوانده شد و پیکرها برداشته گردید، و با این شکوه و پذیرائی او را تا بگورستان رساندند و بزیر خاک سپاردند.

در روزنامه «ناله ملت» مینویسد: «الحق و الانصاف که آذربایجان نه بلکه ایران تا بوده جنازه احدی را از بزرگان و اشراف و رجال مملکت بدین وضع و ترتیب و عزت و اجلال حمل ننموده و در حق هیچیک از شهدای حریت این احترام فوق‌العاده را مرعی نداشته‌اند...»

شب سه‌شنبه دو ساعت از شب گذشته بیکبار از همه سنگرهای دولتیان از سر خیابان گرفته تا امیرخیز شلیک و جنگ آغاز گردید و تا نزدیک بامداد همچنان سراسر شهر پر از غوغا بود. درباری اردبیلی می‌نویسد: جوادخان حاجی خواجه لوکه از سوی عین‌الدوله برای باز کردن راه باغمیشه فرستاده شده بود امشب از سختی کار جنگ در شهر ماندن نتوانسته با سواران خود گریخته بلشکرگاه آمد و مایه بیم و ترس دیگران گردید.

روز سه‌شنبه هنوز آفتاب درنیامده در بیرون پل آجی جنگ آغاز گردید. در این