(یک فرسخی تبریز از سوی غرب) فرستاده و او در آنجا نشبمن گرفته بگردآوردن سواره و سرباز میپرداخت با دستههای خود قراملک فرود آمد. فراملکیان که خود دشمن مشروطه میبودند چون اینان نیز رسیدند لشکرگاهی از آن سو هم پدید آمد. از آنسوی امروز شجاع نظام از دامنه کوه سرخاب خود را بلشکرگاه سپاه ماکو رسانیده با عزوخان دیدار کرد، و همانا میخواست راهها را باز نموده دستور تاخت فردا را بدهد. چه شجاع نظام در این سه ماه بسیاری از روزها را از بالای مناره صاحبالامر جنگ کرده و همیشه شهر را از آن بلندی تماشا کرده و راهها را نیک شناخته و آنگاه آیین جنگ مجاهدان را بهتر از دیگران یاد گرفته بود.
از این کارها پیدا بود که یک تاختی بشهر از چند سو خواهد بود، و بهتر است ما نیز در اینجا حال شهر و لشگرگاهها را نیک بسنجیم و بدیده گیریم: اگر بنقشه شهر نگریم گذشته از دوچی و سرخاب و ششکلان و باغمیشه که در دست دولتیان است و سراسر مسافت را یک فرسنگ کمابیش سنگر بسته و تفنگچی نشاندهاند در سه جای دیگر نیز دولتیان لشگرگاه میدارند. یکی باغ صاحبدیوان و دشت شاطرانلو در شرق که عینالدوله و سپهدار با سپاهیان انبوه از سوار و سرباز جا میدارند. دیگری میان ساوالان و پلآجی در شمال غرب که سپاه ماکو لشکرگاه گرفتهاند. سومی قراملک در غرب شهر که سالارارفع با دستههای خود نشیمن کرده. سپاه ماکو که پیش میآمد رو بسوی امیرخیز میداشت. چنانکه لشگرهای عینالدوله و سپهدار رو بخیابان میداشتند. دوچی و آن کویها بهر دو از خیابان و امیرخیز راه میداشت . آن دسته در قراملک بهنگام فرصت میتوانستند از راه گامیشاوان یا هکماوار خود را بامیرخیز برسانند. رویهمرفته جای امیرخبز سختتر و بیمناکتر میبود. باید گفت روز سخت فرا رسیده بود و تبریز میبایست بار دیگر دست از آستین برآورد و به این سخنی هم چیره درآید.
در این هنگام شماره دولتیان را سی هزار میگفتند. اما مجاهدان بیگمان بیش از ده هزار میبودند و باشد تا با نزده هزار میرسیدند.
روز آدینه نوزدهم شهریور برای تبریز یکروز بسیار سخت و پرهیاهویی بود. یکی از روزهای سخت تبریز امروز دولتیان بزورآزمایی بزرگی برخاسته میخواستند بهر بهایی سرآید بشهر دست یابند، چنانکه دیدیم از دیروز بسیج تاخت میکردند. و هنوز یکساعت از آفتاب نمیرفت که ناگهان غرش توپها برخاسته از هر سو جنگ آغاز شد. سپاه ماکو از جلو گاومیشاوان تا سر پلآجی سراسر دشت را گرفته و توپها را بکار گزارده پیاپی گلولههای شرابنل میبارانند، و همان هنگام کردان سواره و پیاده شلیککنان جلو میآیند. گلولههای توپ در بالای سرلاکه دیزج و گاومیشاوان و عمو زینالدین ترکیده همچون تندر آوایش سراسر آن کویها را فرا میگیرد. سواران و سربازان مرند و قرهداغ و شاهسون و دیگران که در