برگه:TarikhMashrouteh3.pdf/۱۷۶

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۷۴۷
بخش سوم
 

از جمله معین‌الرعایا که خانه‌اش دو ماه پیش ناراج شده بود امشب حجره‌اش نیز تاراج شد و گذشته از کالای بازرگانی پول و زرینه ابزار و پارهٔ جواهر نیز بتاراج رفت.

روز دوشنبه جنگ سختی در بازار میرفت. از آن سوی چنانکه نهاده بودند در شهر جنبش پدید آمده مردم از هر کوی در خیابان گرد آمدند. مسجد کریمخان پر گردیده در کوچه‌ها نیز مردم دسته دسته ایستادند. نمایندگانی از عین‌الدوله نیز آمدند. گفتارهای بسیاری رانده شده آنچه گفتنی میبود گفتند، تاراج تیمچه و کاروانسرا را یاد کردند. شبیخون‌های سرکردگان را بمیان آوردند. چون نیمروز فرا رسید انبوهی پراکنده شده سردستگان همراه نمایندگان عین‌الدوله به خانه میرهاشم‌خان رفتند. در آنجا نیز گفتارهایی رانده شد. از جمله حاجی قفقازی زبان بسخن باز کرده چنین گفت: «تا جان در تن داریم در نگهداری مشروطه خواهیم کوشید. شاهزاده عین‌الدوله که بحکمرانی آذربایجان آمده‌اند بیایند و درون شهر نشینند و بقانون مشروطه فرمان رانند. هرکسی که گناهکار است فرمان دهند دستگیرش نماییم تا بازپرس شود و کیفر بیند. نه آنکه در بیرون شهر نشیند و پیاپی لشگر گرد آورد، و ایل‌های شاهسون و قره‌داغ و سواره و پیاده مرندی و گردان شکاک و جلالی را خواسته و باین‌همه بس نکرده از تهران و قزوین و زنجان و بختیاریه و کیکاوند و پشت‌کوه نیز سپاه بخواهد و در شاطرانلو لشگر بزرگی آراسته در آرزوی کشتار مردم بیدست و پا باشد. ما را از این لشگرها چه باک! این سی هزار سپاه جای خود اگر صدهزار هم باشد ترس نخواهیم کرد و دست از حقوق خود برنخواهیم داشت. ما میخواهیم ایران چون دولت‌های اروپا نیرومند گردد». این سخنان از دهان جوان غیرتمندی درمی‌آمد که بروی آنها ایستادگی نموده سالها کوشید و سرانجام ببالای دار رفت.

پس از گفتگوی بسیار چنین نهادند که نامه‌ای از زبان مردم بعین‌الدوله نوشته با نمایندگانی بفرستند. چنانکه گفته‌ایم عین‌الدوله از روزی که رسید سخن از نیکخواهی میگفت و چنین وامی‌نمود که جنگ و خونریزی را دوست نمیدارد، و ما میدانیم که این جز رویه‌کاری نمی‌بود و چنین میخواست که با سخن روز گزارد تا سپاههایی که خواستندی رسید برسند. این را ستارخان و باقرخان و سردستگان شهری نیز میدانستند. چیزیکه هست چون عین‌الدوله یکمرد بنامی میبود و خود از درون دل با محمدعلبمبرزا دشمنی میداشت. مشروطه‌خواهان گاهی امید می‌بستند که بتوانند او را بسوی خود کشند، و از اینرو رشته گفنگو را با او نمی‌بریدند. لیکن در آن میان دانسته شد که عین‌الدوله نه کسیست که بمشروطه گراید، و در گفتگوها جز سخنان دو رنگی ازو دیده نمیشد، زیرا از یکسو چنین نشان می‌داد که با رفتاریکه رحیمخان و شجاع نظام در شهر کرده و کشتار و