پرش به محتوا

برگه:TarikhMashrouteh3.pdf/۱۶۸

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۷۳۹
بخش سوم
 

نکنم، من ریخته شدن خون مردم نمیخواهم».

مردم پافشاری می‌داشتند و پیاپی فریاد میزدند: ناطقان بگفتار پرداختند. شریفزاده هم سخنی راند ولی چه سخنی که پتیاره جانش بود. مشهدی محمدعلیخان که در آنجا بوده چنین میگوید: حیاط انجمن پر از مردم و تماشاچی مببود. مجاهدان دسته‌دسته میرسیدند. زمانیکه دسته محمدصادق چرندابی بروبروی پنجره تالار رسید شریفزاده سخنی آغاز کرد و در پایان گفتار چنین گفت: «نگویید جنگها کرده کار را از پیش برده‌ایم. هنوز آغاز جنگهای ماست...» مجاهدان خواست او را درنیافته سخت برآشفتند. مشهدی محمد صادق فرصت نداده از پایین کلمه‌های درشتی پرتاب کرد. از درون اطاق هم حاجی محمد میراب و حاج علی‌اکبر دباغ تندی نمودند که این بیدین چه میگوید؟ من دم پنجره ایستاده بودم شریف‌زاده را بزمین نشانده خودم در جای او ایستادم و بسخن پرداختم و گفته شریفزاده را معنی نموده بمجاهدان نکوهش کردم. همچنین کربلایی علی مسیو به حاج محمد و دیگران نکوهش کرد. کار بجایی رسید که مشهدی محمدصادق هم بالا آمده همگی از شریفزاده چشم‌پوشی طلبیدند. جوش و خروش فرو نشسته مردم پراکنده شدند. شریفزاده که در روزهای بیم بکونسولخانه فرانسه پناهیده و هنوز در آنجا می‌زیست همراه حاج مهدی‌آقا از انجمن بیرون آمده روانه گردید. ولی بقونسولخانه ترسیده ناگهان عباسعلی آهنگر و سه تن دیگر جلو او را گرفتند و با گلوله از پایش درآوردند. شوند این داستان درست دانسته نشده. کسانی میگویند از اسلامیه پول فرستاده عباسعلی و همراهان او را باین کار واداشته بودند. مشهدی محمدعلیخان می‌گوید: در آنهنگام که پرخاش و گفتگو میان شریفزاده با مشهدی محمد صادقخان در انجمن برخاست یکی از مجاهدان بیرون شتافته بعباسعلی آهنگر و همراهان او که در ارمنستان مست کرده و در قهوه‌خانه نشسته بودند آگاهی برد، و چون ایشان با محمدصادق‌خان دوستی داشتند بهوای او برخاسته آهنگ انجمن کردند. ولی چند گامی برنداشته به شریفزاده برخوردند و مست و خشم‌آلود گرد او را گرفتند. آهنگر دشنامهایی شمرده بیکی از همراهان که او نیز عباسعلی نام می‌داشت دستور داد با گلوله و رندل از رانش زده بیچاره را از پا انداخته خودشان گریخته بیرون رفتند.

هرچه بود جوان بیگناه بخاک افتاده بخون خود غلطید. بصدای تیر مردم ریخته او را برداشتند و بکونسولگری فرانسه بردند که دو ساعت بیشتر زنده نبود و درگذشت. نمایش آن روز با این نتیجه اندوه‌آور پایان یافت. چنانکه گفته‌ایم اینجوان در سایه گفتارهای تند خود جایگاهی مبان آزادیخواهان یافته بود.

همان روز پسین تنگ ناگهان از همه سنگرها شلیک بسیار سختی برخاست و بیکدم سراسر شهر پر از آتش گردید. دولتیان از همه‌جا بجتگ برخاسته و برای نخستین بار سپاه عین‌الدوله نیز از سمت خیابان بفشار پرداختند. همانا عین‌الدوله سپاه را می‌آزمود