دادهاند. ستارخان دستور داد که بار دیگر پاسخ آن شلیکها را ندهند و تفنگ و فشنگ تباه نگردانند. امروز در انجمن نمایندگان و دیگران گرد آمده پاسخ گفتههای عینالدوله را آماده میکردند و نوشتهای نیز بنام توده نوشته شده با دست دو نماینده برای او فرستادند. همین روز حاج جلیل مرندی چون از انجمن بیرون میآمد در ارمنستان بدست یکی از مجاهدان مرندی کشته شد، و چون آن داسنانی میدارد در اینجا مینویسم: در تبریز مردی بنام آقاحسن گنجهای میبود که دیههایی در نزدیکیهای جلفا میداشت، و چون از بستگان روس شمرده میشد بروستاییان و دیگران از ستمگری باز نمیایستاد. پس از جنبش مشروطه حقویردی نامی که با کمیته «اجتماعیون عامیون» ایرانیان در باکو نیز راه میداشت، بنام مجاهدی سر برافراشت، و چون مرد کاردان و دلیری میبود دست ستمگری آقاحسن و برادرش را از روستاییان کوتاه گردانید. از اینرو آقاحسن و برادرش با او دشمنی بسیار پیدا کردند، و در چند ماه پیش از این چنین رخ داده بود که حاجی جلیل که از نمایندگان انجمن شمرده میشد از سوی انجمن سفری بآنجا کرد، و چون با خانواده گنجهای دوستی میداشت او را واداشتند که حقویردی را فریفته بخانه آنان برد، و آنان فرصت از دست نداده با گلوله ناگهانی دشمن خود را کشتند. حقویردی پیروانی میداشت که از کشتهشدن او دلسوخته گردیدند و یکی از آنان بنام فیضالله به تبریز آمده امروز فرصت یافت و حاجی جلیل را بخون حقویردی کشت، و چون داستان چنین میبود کسی هم ببازخواستی نپرداخت.
روز دوشنبه دوم شهریور در سنگرها آرامش، ولی در انجمن شور و خروشی برپا میبود. دو تن نماینده که نزد عینالدوله رفته و نوشته توده را برده بودند شبانه بازگشته و پاسخ آن نوشته را آورده بودند.
چنانکه گفتیم مشروطهخواهان بعینالدوله میگفتند: «باید رحیمخان و شجاعنظام و دیگران را گرفته بسزاشان رسانی، و در نامهای که از زبان توده نوشته بودند، باز همین را خواسته بودند، و پیداست که عینالدوله چنین درخواستی را نتوانستی پذیرفت، و این بود هنگامی که پاسخ نامه رسید، چون خواسته میشد که در برابر عینالدوله نمایشی داده شود، کسانی بهیاهوی پرداختند که اکنون که عینالدوله نمیخواهد سزای آدمکشان و تاراجگران را بدهد، و راهها را باز کند، ما خودمان سزای آنانرا داده راهها را باز خواهیم کرد، و باین عنوان مردم را نیز بشورانیدند و پس از یکرشته هایهویی چنین نهاده شد که فردا هرکسیکه دستش به تفنگی میرسد آنرا بردارد و بانجمن بیاید که همگی یکجا سر دولتیان تازند و تا آنان را از میان برنداشتهاند بازنگردند. بدینسان مردم را بهر یک نمایشی آماده گردانیدند. امروز در مسجد صمصامخان نیز در همین زمینه شور و خروش میرفت.