ای ستمگر اولما راغب ملتون افنا سنه | پادشه سن گیت گلن بیگانه لر دعوا سنه | |||||
مسلمون قانی مباح اولماز باترما اللرون | اولما چوخ مغرور شاهم محتکر فتوا سنه | |||||
اوتوزایل نازون چکن شهره عجب ویردون عوض | خطه تبریزی دوندردون بلا صحراسنه | |||||
سهل سانما ایتگلن مظلوم قانیندن حذر | قورخ اوگوندن غرق اولورسان سنده قان دریا سنه | |||||
وقت اووقتدور کیمسنون هماولسون اقبالون نگون | چونکه ظلمون چخموسان بر ذروه اعلا سنه | |||||
بز اگر فیض شهادت درک ایداخ سیز سمی ایدون | ای بیزیم اولادیمیز مشروطتون اجرا سنه | |||||
دیر دیلر فتوی مجاهد قتلنه آل یزید | رسمدور تقلید ایدر هر کیمسه اوز مولا سنه |
نیز گویا در همین روزها بود که بیمارستان پاکیزهای برای مجاهدان در یکی از عمارتهای خوب تبریز بنیاد نهادند که کسانیراکه بیمار میشدند و یا زخم برمیداشتند بآنجا میفرستادند، و پزشکان بنامی را بکار گماردند.
اکنون بدنباله پیشآمدها میپردازیم: چنانکه گفتیم روز دوشنبه دنباله پیشامدها بیست و ششم مرداد (۱۹ رجب) با اهراب جنگ رفت و نایبمحمد و برادر کشته شدند. فردا سهشنبه شهر آرام و در سنگرها خاموشی بود. چنانکه گفتهایم امروز دویست و پنجاه تن از مردم اهراب تفنگ برداشته، یا از ستارخان گرفته بمجاهدان پیوستند. نیز کوی باغمیشه که در آغاز جنگ بسوی دولتیان گراییده و اکنون پشیمان شده و کسانی از آنجا گریخته بمجاهدان میپیوستند، امروز نیز سی تن از ایشان پنزد باقرخان آمده تفنگ گرفته مجاهدی پذیرفتند.
چهارشنبه ۲۸ مرداد باز آرامیست. عینالدوله بیام فرستاده چهار کس از نمایندگان نزد او بروند تا گفتگو بشود. امروز خبر رسیده سپاه ماکو از خوی روانه میشوند.
شب پنجشنبه دو ساعت بسفیده بامداد مانده ناگهان از سنگرها شلیک بس سختی برخاست و تا یکساعت و تیم همچنان آواز تفنگها بگوش میرسید و چون روز شد دانسته گردید سواران شببخون آورده و همیخواستهاند در آن دل شب کاری از پیش ببرند مجاهدان جلو گرفته پس گردانیدهاند. روز پنجشنبه آرامی بود.
در اینروزها چنانکه عینالدوله در دشت شاطرانلو لشکرگاه میساخت ستارخان و باقرخان نیز آرام ننشسنه باستواری شهر میکوشیدند. امروز ستارخان دستور داد سنگر